عشق باور نکردنی 💚
عشق باور نکردنی 💚
روی هوا چرخوند و با خوشحالی گفت:ا/ت خیلی بزرگ شدیا... ا/ت:یااا اوپا میخواستی توی این یک سال همونقدر بمونم؟؟تهیونگ تک خنده ای کرد و با مهربونی گفت:نه ولی خیلی بزرگتر شدی...ا/ت:مگه بزرگ شدن بده؟؟تهیونگ:بزرگ شدن بد نیست روز به روز خوشگل تر شدن بده...ا/ت:پس خوشگل نبودم...تهیونگ:نه منظورم این نیست منظورم اینه خوشکل بودی خوشگل تر شدی...ا/ت:اومممم خب خیالم راحت شد..
مامان ا/ت:خب بچه ها بیاید شام..تهیونگ:اومممم خیلی گشنمه راستی اتاقم که هنوز سر جاشه؟؟ بابا:مگه میشه به اتاق پسرمون دست بزنیم؟؟تهیونگ:خب پس برم لباسمو عوض کنم و بیام...تهیونگ سمت اتاقش رفت رو در اتاقش
بست...مامان ا/ت سمتش اومد و با لبخند گفت:آفرین
روی هوا چرخوند و با خوشحالی گفت:ا/ت خیلی بزرگ شدیا... ا/ت:یااا اوپا میخواستی توی این یک سال همونقدر بمونم؟؟تهیونگ تک خنده ای کرد و با مهربونی گفت:نه ولی خیلی بزرگتر شدی...ا/ت:مگه بزرگ شدن بده؟؟تهیونگ:بزرگ شدن بد نیست روز به روز خوشگل تر شدن بده...ا/ت:پس خوشگل نبودم...تهیونگ:نه منظورم این نیست منظورم اینه خوشکل بودی خوشگل تر شدی...ا/ت:اومممم خب خیالم راحت شد..
مامان ا/ت:خب بچه ها بیاید شام..تهیونگ:اومممم خیلی گشنمه راستی اتاقم که هنوز سر جاشه؟؟ بابا:مگه میشه به اتاق پسرمون دست بزنیم؟؟تهیونگ:خب پس برم لباسمو عوض کنم و بیام...تهیونگ سمت اتاقش رفت رو در اتاقش
بست...مامان ا/ت سمتش اومد و با لبخند گفت:آفرین
۱.۹k
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.