پارت 21
پارت 21
ات ویو
رفتیم رستوران غذا خوردیم بعدشم رفتیم سینما فیلمش غمگین یود عین چییییی عررررر زدیم براش بیچاره دختره کشتن هعیییی ولش الانم تو خیابونا با کلی پلاستیک خرید داریم پرسه میزنیم هوووووو
لیسا:عررر بچه هااااا بستنییی فروشیییییی
میا:اهههه میخاااممممم
+هرکی اخر رسید باید مال بقیه رو حساب کنه
بعدشم دویدم رفتم به سمت بستنی فروشی و تو یه چشم بهم زدن لیسا از کنارم رد شد و اول شد منم دوم اخیییی بدبخت میا باید حساب کنههههه بستنی هامون رو گرفتیم خوردیم داشتیم میرفتیم که...
شوگا ویو
با ماشین کل شهر و گشتم و داشتم از کنار فروشگاه رد میشدم که سه تا دختر عین بزززز میدویدن سمت بستنی فروشی جررر یکم که دقت کردم شبیه ات بود یکیشون وقتی برکشت دیدم خود اتتتت بودددد یکیشون که نمد کی بود اونیکی...ا..اون لیسا بوددددد یا خدااااا با ات جیکار داره که دیدم سه تاشون دستشونو انداختن دور گردن هم راه افتادن...هوفففف باهم دشمنی ندارن سریع از ماشین پیاده شدم و به سمتشون رفتم وات رو صدا کردم
-اتتتتت
ات ویو
یکی صدام کرد برگشتم دیدم وایییی شوگاعه لیسا هم بامن برگشت بجای من جواب داد
لیسا:چیکارش داری؟؟
-تو اتی؟
+چرا ولم نمیکنی؟؟
-میخوام باهات حرف بزنممممم
میا:حرف بزنی یا بدزدیش بهش تجا..وز کنی؟؟
-هوفففففف میخام باهاش حرفففف بزنممممم
لیسا:ات تنها باهات نمیاد منم میام
میا:منم میام
رفتیم توی کافه و یه میز جهار نفره گرفتیم و نشستیم میا و لیسا کنار م نشیته بودن و شوکا هم روله روم جرررر میا پ لیسا برام عیرتی شده بودم نمیزاشتن شوکا نزدیکم بشینه
ات ویو
رفتیم رستوران غذا خوردیم بعدشم رفتیم سینما فیلمش غمگین یود عین چییییی عررررر زدیم براش بیچاره دختره کشتن هعیییی ولش الانم تو خیابونا با کلی پلاستیک خرید داریم پرسه میزنیم هوووووو
لیسا:عررر بچه هااااا بستنییی فروشیییییی
میا:اهههه میخاااممممم
+هرکی اخر رسید باید مال بقیه رو حساب کنه
بعدشم دویدم رفتم به سمت بستنی فروشی و تو یه چشم بهم زدن لیسا از کنارم رد شد و اول شد منم دوم اخیییی بدبخت میا باید حساب کنههههه بستنی هامون رو گرفتیم خوردیم داشتیم میرفتیم که...
شوگا ویو
با ماشین کل شهر و گشتم و داشتم از کنار فروشگاه رد میشدم که سه تا دختر عین بزززز میدویدن سمت بستنی فروشی جررر یکم که دقت کردم شبیه ات بود یکیشون وقتی برکشت دیدم خود اتتتت بودددد یکیشون که نمد کی بود اونیکی...ا..اون لیسا بوددددد یا خدااااا با ات جیکار داره که دیدم سه تاشون دستشونو انداختن دور گردن هم راه افتادن...هوفففف باهم دشمنی ندارن سریع از ماشین پیاده شدم و به سمتشون رفتم وات رو صدا کردم
-اتتتتت
ات ویو
یکی صدام کرد برگشتم دیدم وایییی شوگاعه لیسا هم بامن برگشت بجای من جواب داد
لیسا:چیکارش داری؟؟
-تو اتی؟
+چرا ولم نمیکنی؟؟
-میخوام باهات حرف بزنممممم
میا:حرف بزنی یا بدزدیش بهش تجا..وز کنی؟؟
-هوفففففف میخام باهاش حرفففف بزنممممم
لیسا:ات تنها باهات نمیاد منم میام
میا:منم میام
رفتیم توی کافه و یه میز جهار نفره گرفتیم و نشستیم میا و لیسا کنار م نشیته بودن و شوکا هم روله روم جرررر میا پ لیسا برام عیرتی شده بودم نمیزاشتن شوکا نزدیکم بشینه
۱۰.۷k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.