ابنبات ترش. پارت ۴2 پارت آخر نیستاا فقط یکم مونده
ساعت ۸ شب بود فیونا رفته پیش ناخن کار تا یه ناخن تهران تا کرج دیگه بکاره و بکنه تو چشم رقیب عقده ای تر از خودش و یسری ات و اشغال دیگه بماله به خودش و بیاد ( یاد جاری ها افتادم موقع غیبت)
تا ۳ ساعت دیگه کم کم نیستش
فرصت خوبی بود برام
باید از شرش خلاص شم
رفتم سوار ماشین شدم
همه چیز باید درست پیش بره وگرنه باید جدی عاشقش بشم؟
باصدای خوردن بارون به شیشه های ماشین رو دوست دارم
یاد زمانی می افتم که با ا/ت وقتی می خواستیم بریم بیرون و بارون میومد و رو پنجره می نشست و اجازه میداد بارون صورتش رو نوازش کنه و باد خنک موهای قشنگ موج دارش رو خیس کنه و لند بلند می خندید و لذت می برد
جوری از همه چیز لذت می برد که انگار زندگی به جای خون تو رگاش بود چیزی که من هیچوقت نتونستم حسش کنم
جلوی در هتل پارک کردم و رفتم طبقه سوم وجلوی در ۲۰۶ وایستادم و نفس عمیقی کشیدم و زنگ زدم
جین در رو باز کرد ماسک صورت گزاشته بود و و یه لیوان چایی سبز توی دستش بود اولش که منو دید برقی از چشماش مثل تیر رد شد
من با نگاهی شاکی بهش خیره شدم
نیازی نبود حرفی بزنیم
نگاه هامون به اندازه کافی حرف داشت
جین سعی داشت نیشخندش رو پنهان کنه ولی گوشه های لبش ناخداگاه بالا می رفت
در رو باز کردو اومدم تو
رفت برام چایی بریزه( رگ ایرانی داره قشنگ)
سعی کردم بحث رو گرم کنم و با کلمات سکوت رو پاک کنم
گفتم: جین باید راجب فیونا حرف بزنیم
جین ماسکش رو برداشت و رفت جلوی آیینه صورتش رو ماساژ بده
+:اون محشره .مگه نه؟
_:می خوام ازش جدا بشم
+: دیگه دیره تمام افراد بزرگ جهان رو دعوت کردم برای ازدواجتون هفته دیگه
تن صدام رو بالا بردم_: چی؟؟ چرا بهم چیزی نگفتی ؟
ولی اون هنوز صداش معمولی بود
+: چون سعی می کردی مخالفت کنی
_: اصلا به درک ،می خوام برگردم پیش ا/ت
+: اهاان یعنی می خوای با کسی که پدر و مادرش رو جلوی چشمش کشتی تا ابد لیلی و جنون بازی در بیاری
یه ثانیه انگار تیری مثل رعد و برق کل جونم رو سوزوند و خشک کرد
_: چی ؟ تو از کجا راجب پدر و مادرش می دونی؟
+: برادرش باهام کلی حرف زده ، اون یه کارت برنده دهن لقه
+: تو یه قاتلی جیهوپ
+: تو باعث عذاب اون دختر تا آخر عمری جیهوپ
_: من اون موقع بچه بودم جین
+: ولی بازم کار تو بود هرچیزی می خوای بهونه بیار
گریه ام گرفت
_: آره کار من بود ولی بازم دلیل نمیشه عاشق کسی بشم که هیچ علاقه ای بهش ندارم
( پارت آخر نیستتتت هنوز بخش اصلی مونده)
+: تو حقی نداری برای خودت تصمیم بگیری وقتی احساست کورت کرده به این راحتی
حالا هم برو بیرون می خوام برم یه کم به پوستم برسم
بلند شدم و اونجا رفتم بیرون
باورم نمی شد اون حتی تن صداش رو هم بالا نبرد برای همچین مسئله مهمی و باهام مثل یه طرف مقابل قرار داد حرف می زد
برگشتم خونه و...
تا ۳ ساعت دیگه کم کم نیستش
فرصت خوبی بود برام
باید از شرش خلاص شم
رفتم سوار ماشین شدم
همه چیز باید درست پیش بره وگرنه باید جدی عاشقش بشم؟
باصدای خوردن بارون به شیشه های ماشین رو دوست دارم
یاد زمانی می افتم که با ا/ت وقتی می خواستیم بریم بیرون و بارون میومد و رو پنجره می نشست و اجازه میداد بارون صورتش رو نوازش کنه و باد خنک موهای قشنگ موج دارش رو خیس کنه و لند بلند می خندید و لذت می برد
جوری از همه چیز لذت می برد که انگار زندگی به جای خون تو رگاش بود چیزی که من هیچوقت نتونستم حسش کنم
جلوی در هتل پارک کردم و رفتم طبقه سوم وجلوی در ۲۰۶ وایستادم و نفس عمیقی کشیدم و زنگ زدم
جین در رو باز کرد ماسک صورت گزاشته بود و و یه لیوان چایی سبز توی دستش بود اولش که منو دید برقی از چشماش مثل تیر رد شد
من با نگاهی شاکی بهش خیره شدم
نیازی نبود حرفی بزنیم
نگاه هامون به اندازه کافی حرف داشت
جین سعی داشت نیشخندش رو پنهان کنه ولی گوشه های لبش ناخداگاه بالا می رفت
در رو باز کردو اومدم تو
رفت برام چایی بریزه( رگ ایرانی داره قشنگ)
سعی کردم بحث رو گرم کنم و با کلمات سکوت رو پاک کنم
گفتم: جین باید راجب فیونا حرف بزنیم
جین ماسکش رو برداشت و رفت جلوی آیینه صورتش رو ماساژ بده
+:اون محشره .مگه نه؟
_:می خوام ازش جدا بشم
+: دیگه دیره تمام افراد بزرگ جهان رو دعوت کردم برای ازدواجتون هفته دیگه
تن صدام رو بالا بردم_: چی؟؟ چرا بهم چیزی نگفتی ؟
ولی اون هنوز صداش معمولی بود
+: چون سعی می کردی مخالفت کنی
_: اصلا به درک ،می خوام برگردم پیش ا/ت
+: اهاان یعنی می خوای با کسی که پدر و مادرش رو جلوی چشمش کشتی تا ابد لیلی و جنون بازی در بیاری
یه ثانیه انگار تیری مثل رعد و برق کل جونم رو سوزوند و خشک کرد
_: چی ؟ تو از کجا راجب پدر و مادرش می دونی؟
+: برادرش باهام کلی حرف زده ، اون یه کارت برنده دهن لقه
+: تو یه قاتلی جیهوپ
+: تو باعث عذاب اون دختر تا آخر عمری جیهوپ
_: من اون موقع بچه بودم جین
+: ولی بازم کار تو بود هرچیزی می خوای بهونه بیار
گریه ام گرفت
_: آره کار من بود ولی بازم دلیل نمیشه عاشق کسی بشم که هیچ علاقه ای بهش ندارم
( پارت آخر نیستتتت هنوز بخش اصلی مونده)
+: تو حقی نداری برای خودت تصمیم بگیری وقتی احساست کورت کرده به این راحتی
حالا هم برو بیرون می خوام برم یه کم به پوستم برسم
بلند شدم و اونجا رفتم بیرون
باورم نمی شد اون حتی تن صداش رو هم بالا نبرد برای همچین مسئله مهمی و باهام مثل یه طرف مقابل قرار داد حرف می زد
برگشتم خونه و...
۸.۴k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.