چند پارتی فرند شیپ:)🤍 pt 2
راوی « همگی یه سمت در رفتند و کای کیک رو به دست گرفت و جلوی بکهیون ظاهر شد...
همگی « تولدت مبارک! تولدت مبارک! تولدت مبارک هیونگیییی!
بکهیون « امروز قرار بود برم ویلای جونگ این..قرار بود پارک جیمین و کیم تهیونگ هم بیان...اونا دوستای خوب من بودن...خوب بود لاقل روز تولدم خوش میگذره...به محض رسیدنم و وارد شدنم به خونه، با کیک خامه ای و صدای تولدت مبارک پسرا یه خودم اومدم...عررررررر....برا من جشن گرفتین؟
جیمین « بله هیونگ...تولدت مبارک
بکهیون « بفض صگی ಥ‿ಥ*هق...مرسی دونگسنگای عزیزمممممم....
تهیونگ « خب هیونگ جونم حالا تفلدتم مبارک...بریم کیک بخوریم؟ •-•
جیمین «من از طرف لیدرمون معذرت میخوام...تربیتش ناقص مونده 눈_눈
کای « بریم تاهممونو بجای کیک نخورده...
راوی « همگی به سمت آشپزخونه به راه افتادند که یونتان بخاطر وجود کیک هی دم دستو پای جونگ این میپیچید...
کای « پیشده...پدر انسان پیشده...برو...کیک بیافته ت...
که یه دفعه شپلنگ!
زمین خوردن کای همانا و به فنا رفتن زمین همانا ◕‿◕
جیمین « خب خداروشکر فقط من مشکل با زمین ندارم...تهیونگ فرزندم سخنی؟ حرفی؟
تهیونگ « یونتااااااااان....کجایییی که شمشیر یونگی هیونگ رو شخصا برات قرض گرفتم🔪
توجه شما را به اخبار جلب میکنم « گفته شده یونتان کیم تهیونگ به سمت قله دماوند ایران جایی که تهیونگ نمیتونه بره راه افتاده تا جونش درامان باشه؛)
ساعت ۱۱ شب//
چرخوندن بطری برای سومین بار
بکهیون « جیمین شی..جرعت یا حقیقت؟
جیمین « حقیقت...
بکهیون « برای کی دلت تنگ شده😈
جیمبن « هوپی هیونگم ಥ‿ಥ
تهیونگ « نگران نباش داشم...این هروقت عاشق شه ب من میگه منم بیام بت میگم...
کای «* خمیازه کشیدن...بچه ها میاین بریم لالا؟ فردا میخوایم بریم این اطراف رو بگردیم حیح...
ویمین « بریم ◕‿◕
همگی « تولدت مبارک! تولدت مبارک! تولدت مبارک هیونگیییی!
بکهیون « امروز قرار بود برم ویلای جونگ این..قرار بود پارک جیمین و کیم تهیونگ هم بیان...اونا دوستای خوب من بودن...خوب بود لاقل روز تولدم خوش میگذره...به محض رسیدنم و وارد شدنم به خونه، با کیک خامه ای و صدای تولدت مبارک پسرا یه خودم اومدم...عررررررر....برا من جشن گرفتین؟
جیمین « بله هیونگ...تولدت مبارک
بکهیون « بفض صگی ಥ‿ಥ*هق...مرسی دونگسنگای عزیزمممممم....
تهیونگ « خب هیونگ جونم حالا تفلدتم مبارک...بریم کیک بخوریم؟ •-•
جیمین «من از طرف لیدرمون معذرت میخوام...تربیتش ناقص مونده 눈_눈
کای « بریم تاهممونو بجای کیک نخورده...
راوی « همگی به سمت آشپزخونه به راه افتادند که یونتان بخاطر وجود کیک هی دم دستو پای جونگ این میپیچید...
کای « پیشده...پدر انسان پیشده...برو...کیک بیافته ت...
که یه دفعه شپلنگ!
زمین خوردن کای همانا و به فنا رفتن زمین همانا ◕‿◕
جیمین « خب خداروشکر فقط من مشکل با زمین ندارم...تهیونگ فرزندم سخنی؟ حرفی؟
تهیونگ « یونتااااااااان....کجایییی که شمشیر یونگی هیونگ رو شخصا برات قرض گرفتم🔪
توجه شما را به اخبار جلب میکنم « گفته شده یونتان کیم تهیونگ به سمت قله دماوند ایران جایی که تهیونگ نمیتونه بره راه افتاده تا جونش درامان باشه؛)
ساعت ۱۱ شب//
چرخوندن بطری برای سومین بار
بکهیون « جیمین شی..جرعت یا حقیقت؟
جیمین « حقیقت...
بکهیون « برای کی دلت تنگ شده😈
جیمبن « هوپی هیونگم ಥ‿ಥ
تهیونگ « نگران نباش داشم...این هروقت عاشق شه ب من میگه منم بیام بت میگم...
کای «* خمیازه کشیدن...بچه ها میاین بریم لالا؟ فردا میخوایم بریم این اطراف رو بگردیم حیح...
ویمین « بریم ◕‿◕
۸۲.۵k
۱۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.