به جز هوای حرم در سرم هوایی نیست

به جز هوای حرم در سرم هوایی نیست
اسیر دام تورا حاجت رهایی نیست

به غیر گوشهٔ بام تو-ای امام رئوف
کبوتر دل من جلد هیچ جایی نیست

بدون پَرتُوِنور تو ای جناب ضُحی
فقط سیاهی محض است روشنایی نیست

سرت همیشه شلوغ است وهیچ سلطانی
به خواب صاحب همچین برو بیایی نیست

اگر که نوکر این درگهم حساب کنی
مرا به شاهی عالم هم اِعتنایی نیست

خدا گواست که دردستهای محتاجم
به جز به محضرتان کاسهٔ گدایی نیست

همه قبیلهٔ من رفته اند قربانت
به غیر تیر نگاهت که آشنایی نیست

بدون آبرویی که شما به من دادید
به قدر پول سیاهم مرابهایی نیست

دلم گره به ضریح تو خورده میدانم
به غیر این گره،هیچم گره گشایی نیست

هزار سال نمیخواهم آن بهشتی را
که دل سپردهٔ این گنبد طلایی نیست

شاعر: #علیرضا_شریف
دیدگاه ها (۱)

همسایۀ صبر خواهرش بود حسندنبالۀ زخم مادرش بود حسنیک کوزه پر ...

باد می وزد...باید پنجره را باز بگذارمشاید کمی بوی عطر سیب حر...

هزار سال میگذرد هر روز عاشقانت را به جرم باور داشتن تو سر می...

می دونماونجور که دلت میخواست برایت نبودم...قرار بود برایت زی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط