*خواب برای مرگ *
party 3
داشتیم حرف میزدم که یهو پدر آمد وگفت
÷ هی کوک پیداش کردی ؟
_ آره (خیلی سرد)
÷ خوب کجاست فردا بریم بیاریمش ( وآخرش با پوزخند )
_ تو هیجا نمیای خودم میرم دنبالش
(کلش با داد )
بعد رفتم داخل اتاقم عصابم خورد بود نه برای اینکه اونم میخواست بیاد برای اینکه فکر میکنه من نمیتونم هیچکاری کنم
داشتم وسایل لای روی میزو با عصبانیت میریختم زمین که یهو به سرم زد لان برم دنبال ا.ت به بادیگاردا علامت دادم که بریم
نشستم تو ماشین و به سمت خونه ا.ت حرکت کردم
(بعد۵ مین)
رسیدیم رفتم در زدم یه دختره درو باز کرد
اون ا.ت نبود تعجب کردم فکر کردم خونرو اشتباه آمدم از اون دختر پرسیدم
_ سلام ببخشید اینجا خونه چوی ا.ت است
= بله من دوستش لیا هستم ا.ت رفته بیرون تا ۵ دقیقه دیگه برمیگرده ببخشید مشکی پیش آمده؟
_ نه فقط میخواستم درمورد کاری باهاش حرف بزنم
=باشه بفرمایید داخل
_ نه همین جا وایمیستم تا بیاد
ویو لیا
داشتم با ا.ت حرف میزدم
= ا.ت امشب شام چی درست کنم
+ پاستا
= موادشو نداریم
+ پس من میرم بخرم
= باشه فقط زود بیا تا غذا رو درست کنم
+ لان ۵ دقیقه میرم و میام
= باشه
بعد رفتن ا.ت یک نفر زنگ درو زد درو باز کردم همون مرده بود که صبح تو پاساژ دیدیم ازم پرسید ا.ت کجاست
بهش گفتم که ۵ دقیقه دیگه میاد
پرش زمانی به ۵ مین بعد که دیدیم ا.ت بدو بدو آمد که دیدم اون پسره رفت سمت ا.ت و دستشو گرفت و برگشت به من گفت
........._
شرایط
۱ لایک ۱کامنت
داشتیم حرف میزدم که یهو پدر آمد وگفت
÷ هی کوک پیداش کردی ؟
_ آره (خیلی سرد)
÷ خوب کجاست فردا بریم بیاریمش ( وآخرش با پوزخند )
_ تو هیجا نمیای خودم میرم دنبالش
(کلش با داد )
بعد رفتم داخل اتاقم عصابم خورد بود نه برای اینکه اونم میخواست بیاد برای اینکه فکر میکنه من نمیتونم هیچکاری کنم
داشتم وسایل لای روی میزو با عصبانیت میریختم زمین که یهو به سرم زد لان برم دنبال ا.ت به بادیگاردا علامت دادم که بریم
نشستم تو ماشین و به سمت خونه ا.ت حرکت کردم
(بعد۵ مین)
رسیدیم رفتم در زدم یه دختره درو باز کرد
اون ا.ت نبود تعجب کردم فکر کردم خونرو اشتباه آمدم از اون دختر پرسیدم
_ سلام ببخشید اینجا خونه چوی ا.ت است
= بله من دوستش لیا هستم ا.ت رفته بیرون تا ۵ دقیقه دیگه برمیگرده ببخشید مشکی پیش آمده؟
_ نه فقط میخواستم درمورد کاری باهاش حرف بزنم
=باشه بفرمایید داخل
_ نه همین جا وایمیستم تا بیاد
ویو لیا
داشتم با ا.ت حرف میزدم
= ا.ت امشب شام چی درست کنم
+ پاستا
= موادشو نداریم
+ پس من میرم بخرم
= باشه فقط زود بیا تا غذا رو درست کنم
+ لان ۵ دقیقه میرم و میام
= باشه
بعد رفتن ا.ت یک نفر زنگ درو زد درو باز کردم همون مرده بود که صبح تو پاساژ دیدیم ازم پرسید ا.ت کجاست
بهش گفتم که ۵ دقیقه دیگه میاد
پرش زمانی به ۵ مین بعد که دیدیم ا.ت بدو بدو آمد که دیدم اون پسره رفت سمت ا.ت و دستشو گرفت و برگشت به من گفت
........._
شرایط
۱ لایک ۱کامنت
۸۴۸
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.