ارباب سختگیر!
part ²
کوک:ات؟
با استرس به سمتش برگشتم که با دستش که جلوم بود مواجه شدم.
سینی غذای ظهرو توی دستش نگه داشته بود تا من بگیرمش!
آروم ازش گرفتم و بعد از تعظیم کوتاهی از اتاق بیرون اومدم!
چرا استرس گرفتم؟
نکنه بفهمه که گوشیمو
توی تختم قایم کردم؟
حتی فکرکردن بهش باعث میشد گریم بگیره.
وقتی به مجازاتی که قرار بود
چه دیر چه زود برای نگه داشتن گوشی داشته باشم فکر میکردم مغزم سوت میکشید.
سعی کردم به این چیزا فکر نکنمو سینی غذارو بردم روی میز اپن گذاشتم
و به سمت اتاقم راه افتادم که با
در باز اتاقم مواجه شدم.
ولی من درو بسته بودم.
نکنه......
ادامه دارد......
کوک:ات؟
با استرس به سمتش برگشتم که با دستش که جلوم بود مواجه شدم.
سینی غذای ظهرو توی دستش نگه داشته بود تا من بگیرمش!
آروم ازش گرفتم و بعد از تعظیم کوتاهی از اتاق بیرون اومدم!
چرا استرس گرفتم؟
نکنه بفهمه که گوشیمو
توی تختم قایم کردم؟
حتی فکرکردن بهش باعث میشد گریم بگیره.
وقتی به مجازاتی که قرار بود
چه دیر چه زود برای نگه داشتن گوشی داشته باشم فکر میکردم مغزم سوت میکشید.
سعی کردم به این چیزا فکر نکنمو سینی غذارو بردم روی میز اپن گذاشتم
و به سمت اتاقم راه افتادم که با
در باز اتاقم مواجه شدم.
ولی من درو بسته بودم.
نکنه......
ادامه دارد......
۱۷.۵k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.