اولین سفر تنهایی 🧡🍂p ۱۵
ویو سومی💙✡
با جیمین راه افتادیم سمت پارکی که لیا لوکیشنش رو فرستاده بود و بعد از چند مین رسیدیم و من لیا رو دیدم و بدو بدو پریدم بغلش
لیا:قدااا عجقم دلم برات تنگ شده بود(کیوت)
سومی:منم همینطور
کوک:من هم اینجا هویجم
سومی میپره بغل کوک
سومی:تو یه بانی بزرگی کسی نمیتونه تورو فراموش یا یادش بره
جیمین:بیبی مگه من نگفتم بغلات فقط مال منه تو باید منو گرم کنی
سومی میپره بغل جیمین
جیمین:حالا شد بیبی
سومی:چون ددی منی این کار رو کردم
لیا:اه اه اه چندشا باشه حالا بریم وایییی کوککییی پشمک برام بخر
کوک:باشه فقط اولش یه بوس بده بخرم
لیا:باشه خودت خواستی
لیا از ل*ب کوکی میبوسه
سومی:باشهحالا حالمون به هم خورد
لیا:چیه چشم دیدن منو کوکی رو ندارید
سومی:چرا داریم خوبشم داریم ولی خودت شروع کردی
لیا:چی رو
سومی:این رو....
سومی ل*ب جیمین رو میمکید و جیمین همراهیش میکرد که بعد از یک مین از هم جدا شدن
لیا:اییی حالم به هم خورد
سومی:میخواستی شروع نکنی
کوک:حالا بریم پشمک بزنیم
سومی:بریم بانی (بچه ها یچیزی سومی هنوز بغل جیمین هست)
لیا:کوکی بریم اتاق فرار بعدش بریم تونل وحشت
کوک:برم
سومی:من که پایم بریم
جیمین:بیبی اگر ترسیدی منو بغل کن بیبی
سومی:من نمیترسم
جیمین:اون که صد البته
لیا:کوک
کوک:بله
لیا:نمیخوای مثل این دوتا مرغ عشق باهم حرف بزنیم
کوک:نه من از این قرتی بازی ها خوشم نمیاد
لیا:منم همین طور پس بریم
لیا و کوک و سومی و جیمین رفتن و سوار اتاق فرار شدن
سومی:وای وای وای ترسیدم اقا زامبی هه
جیمین:وات من نمیدونستم که انقدر نترسی
سومی:ما اینیم دیگه
لیا:یا ابلفضل کوکی کجایی (با داد)
کوک:من اینجام
لیا میپره بغل کوک
لیا:وای کوک من خیلی میترسم
کوک:باشه خب نترس من اینجام فقط تو بغل من بمون
سومی:شما دارید چه گوجه ای میخورید اووو لیا خانم نکنه ترسیدی
لیا:نه فقط میخواستم تو بغل کوکیم باشم
سومی:اوو چه عاشقانه
کلی بازی کردن و سومی گفت که برن ب*ا*ر اونا هم قبول کردن
سومی:جیمین اینجا نگه دار میخوام برم و*ی*س*ک*ی بگیرم
جیمین:باشه
سومی:بانی بیا باهم بریم بگیریم
کوک:باش
جیمین:یه لحظه وایسا ببینم چرا با کوکی مگه من مردم (خدانکنه) کوک بشین خودم میرم
سومی:اوکی
سومی و جیمین و*ی*س*ک*ی گرفتن
[داخلی ب*ا*ر]
ویو سومی💙✡
رفتیم داخل ب*ا*ر و من ۱۰ تا پیک ا*ل*ک*ل و ۲ تا شیشه پر و*ی*س*ک*ی خوردم حالم خیلی بد بود و جیمین هی میگفت که کم بخور ولی من اصلا به حرفش گوش ندادم
منو لیا انقدر مست بودیم که حتا کوکی و جیمین نمیتونستن بهمون نزدیک بشن که یهو یه نفر اومد دستم رو گرفت و کشید و برد با خودش یه جایی که هیچ کس نبود
ادامه دارد.......
اسکی ممنوع ❌
با جیمین راه افتادیم سمت پارکی که لیا لوکیشنش رو فرستاده بود و بعد از چند مین رسیدیم و من لیا رو دیدم و بدو بدو پریدم بغلش
لیا:قدااا عجقم دلم برات تنگ شده بود(کیوت)
سومی:منم همینطور
کوک:من هم اینجا هویجم
سومی میپره بغل کوک
سومی:تو یه بانی بزرگی کسی نمیتونه تورو فراموش یا یادش بره
جیمین:بیبی مگه من نگفتم بغلات فقط مال منه تو باید منو گرم کنی
سومی میپره بغل جیمین
جیمین:حالا شد بیبی
سومی:چون ددی منی این کار رو کردم
لیا:اه اه اه چندشا باشه حالا بریم وایییی کوککییی پشمک برام بخر
کوک:باشه فقط اولش یه بوس بده بخرم
لیا:باشه خودت خواستی
لیا از ل*ب کوکی میبوسه
سومی:باشهحالا حالمون به هم خورد
لیا:چیه چشم دیدن منو کوکی رو ندارید
سومی:چرا داریم خوبشم داریم ولی خودت شروع کردی
لیا:چی رو
سومی:این رو....
سومی ل*ب جیمین رو میمکید و جیمین همراهیش میکرد که بعد از یک مین از هم جدا شدن
لیا:اییی حالم به هم خورد
سومی:میخواستی شروع نکنی
کوک:حالا بریم پشمک بزنیم
سومی:بریم بانی (بچه ها یچیزی سومی هنوز بغل جیمین هست)
لیا:کوکی بریم اتاق فرار بعدش بریم تونل وحشت
کوک:برم
سومی:من که پایم بریم
جیمین:بیبی اگر ترسیدی منو بغل کن بیبی
سومی:من نمیترسم
جیمین:اون که صد البته
لیا:کوک
کوک:بله
لیا:نمیخوای مثل این دوتا مرغ عشق باهم حرف بزنیم
کوک:نه من از این قرتی بازی ها خوشم نمیاد
لیا:منم همین طور پس بریم
لیا و کوک و سومی و جیمین رفتن و سوار اتاق فرار شدن
سومی:وای وای وای ترسیدم اقا زامبی هه
جیمین:وات من نمیدونستم که انقدر نترسی
سومی:ما اینیم دیگه
لیا:یا ابلفضل کوکی کجایی (با داد)
کوک:من اینجام
لیا میپره بغل کوک
لیا:وای کوک من خیلی میترسم
کوک:باشه خب نترس من اینجام فقط تو بغل من بمون
سومی:شما دارید چه گوجه ای میخورید اووو لیا خانم نکنه ترسیدی
لیا:نه فقط میخواستم تو بغل کوکیم باشم
سومی:اوو چه عاشقانه
کلی بازی کردن و سومی گفت که برن ب*ا*ر اونا هم قبول کردن
سومی:جیمین اینجا نگه دار میخوام برم و*ی*س*ک*ی بگیرم
جیمین:باشه
سومی:بانی بیا باهم بریم بگیریم
کوک:باش
جیمین:یه لحظه وایسا ببینم چرا با کوکی مگه من مردم (خدانکنه) کوک بشین خودم میرم
سومی:اوکی
سومی و جیمین و*ی*س*ک*ی گرفتن
[داخلی ب*ا*ر]
ویو سومی💙✡
رفتیم داخل ب*ا*ر و من ۱۰ تا پیک ا*ل*ک*ل و ۲ تا شیشه پر و*ی*س*ک*ی خوردم حالم خیلی بد بود و جیمین هی میگفت که کم بخور ولی من اصلا به حرفش گوش ندادم
منو لیا انقدر مست بودیم که حتا کوکی و جیمین نمیتونستن بهمون نزدیک بشن که یهو یه نفر اومد دستم رو گرفت و کشید و برد با خودش یه جایی که هیچ کس نبود
ادامه دارد.......
اسکی ممنوع ❌
۷.۲k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.