۱ پارتی ایزنا~
اهم شاید باورتون نشه ولی یکی از شماها به من زنگ زده دقت کنین زنگ زدهههه شماره منو از کجا اوردیییی😂😭
به من زنگ زده گفته ۱ پارتی از ایزانا بزار عزیزم باشه؟ خدافز. منم اینجوری بودم که... وادا...؟
____________
*ا/ت یکی از اعضای تنجیکوعه که معمولا کمتر از بقیه پیداش میشه و برای همین اطلاعات زیادی ازش در دسترس نیست و برای همین تقریبا همه ازش میترسن*
ایزانا: ا/ت باز دیر کردی
ا/ت: خواب بودم
ایزانا: بعد دوباره لباس تنجیکو هم نپوشیدی؟
ا/ت: خوابم میومد
ایزانا : جالبه... وایسا اصن جواب پادشاه نباید انقد سربالا بدیییی
ا/ت: بشین به خودت فشار نیار بابابزرگ سکته کنی من گردن نمیگیرم
*میشه رو صندلی که کنار ایزانا بود (جلسه داشتن)*
ایزانا: خیلی خ...ایه داری
ا/ت: آره میدونم
*ا/ت لَم میده روی صندلی چرخدار میچرخه باهاش و انگار حرفایی که ایزانا میزنه مهم نیست براش ولی درواقع داره گوش میده*
ایزانا: همینجوری که گفتم امشب با ا/ت و ران و اون داداش موقشنگش (مسخره کردن) و کاکوچو عملیات داریم
و آها چیز این درازه اسمش چی بود؟
کاکوچو: هانما...
ایزانا: آها این هامناعه
کاکوچو: جسارتن هانما...
ایزانا : همین که این گفت
ا/ت: بعد نمیشه من برم بخابم؟
ایزانا: الله اکبر *چپ چپ نگاه کردن*
*اینا پا میشن با بی حوصلگی میرن اونجا که باید مبارزه کنن و تموم که میشن ا/ت ژان خسته شده دیگه نمیتونه راه بره بعد میبینه ایزانا محل صگ نمیده میره سمت ران بهش بگه که ایزانا ا/ت رو بلند میکنه میبره*
ایزانا: از این به بعدا این ملکه تنجیکوعه احترام نزارید دهنتو...
کاکوچو: بله بفرمایید
*ا/ت اینجوریه که.. کو*نتون بسوزه هاها*
*ایزانا که داره ا/ت میبره ا/ت هم میگیره میخوابه تو بغلش*
_________
وقتی نصفه شب میگین فیک بنویس این میشه بمنچه🤡🫱🏻🫲🏼
به من زنگ زده گفته ۱ پارتی از ایزانا بزار عزیزم باشه؟ خدافز. منم اینجوری بودم که... وادا...؟
____________
*ا/ت یکی از اعضای تنجیکوعه که معمولا کمتر از بقیه پیداش میشه و برای همین اطلاعات زیادی ازش در دسترس نیست و برای همین تقریبا همه ازش میترسن*
ایزانا: ا/ت باز دیر کردی
ا/ت: خواب بودم
ایزانا: بعد دوباره لباس تنجیکو هم نپوشیدی؟
ا/ت: خوابم میومد
ایزانا : جالبه... وایسا اصن جواب پادشاه نباید انقد سربالا بدیییی
ا/ت: بشین به خودت فشار نیار بابابزرگ سکته کنی من گردن نمیگیرم
*میشه رو صندلی که کنار ایزانا بود (جلسه داشتن)*
ایزانا: خیلی خ...ایه داری
ا/ت: آره میدونم
*ا/ت لَم میده روی صندلی چرخدار میچرخه باهاش و انگار حرفایی که ایزانا میزنه مهم نیست براش ولی درواقع داره گوش میده*
ایزانا: همینجوری که گفتم امشب با ا/ت و ران و اون داداش موقشنگش (مسخره کردن) و کاکوچو عملیات داریم
و آها چیز این درازه اسمش چی بود؟
کاکوچو: هانما...
ایزانا: آها این هامناعه
کاکوچو: جسارتن هانما...
ایزانا : همین که این گفت
ا/ت: بعد نمیشه من برم بخابم؟
ایزانا: الله اکبر *چپ چپ نگاه کردن*
*اینا پا میشن با بی حوصلگی میرن اونجا که باید مبارزه کنن و تموم که میشن ا/ت ژان خسته شده دیگه نمیتونه راه بره بعد میبینه ایزانا محل صگ نمیده میره سمت ران بهش بگه که ایزانا ا/ت رو بلند میکنه میبره*
ایزانا: از این به بعدا این ملکه تنجیکوعه احترام نزارید دهنتو...
کاکوچو: بله بفرمایید
*ا/ت اینجوریه که.. کو*نتون بسوزه هاها*
*ایزانا که داره ا/ت میبره ا/ت هم میگیره میخوابه تو بغلش*
_________
وقتی نصفه شب میگین فیک بنویس این میشه بمنچه🤡🫱🏻🫲🏼
۱۶.۰k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.