My abortive love p7
ها جونگ*
چند ساعتی میشد که روی مبل نشسته بودم و فکرم همش درگیر اون عکس بود دیگه نمیتونستم تحملش کنم
به سمت اتاق رفتم برای اولین بار بود که اتاق خیلی خیلی تمیز بود روی تخت دراز کشیدم اما اصن خوابم نمیبرد کاش الان یونا پیشم بود
ولی اصلا کار خوبی نکردم که اونطوری زدمش و از خونه انداختمش بیرون
.
.
.
صبح زودتر از خواب بیدار شدم رفتم شرکت اصلا حال خوبی نداشتم نمیتونستم اون عکس لعنتیو تحمل کنم برا چی باید یونا این کارو با من بکنه ساعت نه بود که به وکیل شرکت زنگ زدم تا یه برگه طلاق آماده کنه
حالا که یونا منو دوس نداره پس دیگه نباید با هم زندگی کنیم منم هرجوری که باشه ازش دل میکنم تا بره همونجوری که میخواد و با کسی که واقعا دوسش داره زندگی کنه.
یونا*
داشتم از پله ها پایین می اومدم که دیدم ها جونگ اومده خیلی خوشحال شدم که اومده حتما میخواد از دلم در بیاره و بگه غلط کردمو این چیزا.
ویییییی خداااااا چقد مهربونننننن برم ببینمش
یه قیافه معصوم و ناراحت به خودم گرفتم موهامو مرتب کردن و دستی به لباسام کشیدم و رفتم
یونا:مامان من اومدم
×:عزیزم بیا ها جونگ اومده
ها جونگ:مادر جون میشه یه چند لحظه تنها با یونا حرف بزنم
×:البته من میرم بیرون...
چند ساعتی میشد که روی مبل نشسته بودم و فکرم همش درگیر اون عکس بود دیگه نمیتونستم تحملش کنم
به سمت اتاق رفتم برای اولین بار بود که اتاق خیلی خیلی تمیز بود روی تخت دراز کشیدم اما اصن خوابم نمیبرد کاش الان یونا پیشم بود
ولی اصلا کار خوبی نکردم که اونطوری زدمش و از خونه انداختمش بیرون
.
.
.
صبح زودتر از خواب بیدار شدم رفتم شرکت اصلا حال خوبی نداشتم نمیتونستم اون عکس لعنتیو تحمل کنم برا چی باید یونا این کارو با من بکنه ساعت نه بود که به وکیل شرکت زنگ زدم تا یه برگه طلاق آماده کنه
حالا که یونا منو دوس نداره پس دیگه نباید با هم زندگی کنیم منم هرجوری که باشه ازش دل میکنم تا بره همونجوری که میخواد و با کسی که واقعا دوسش داره زندگی کنه.
یونا*
داشتم از پله ها پایین می اومدم که دیدم ها جونگ اومده خیلی خوشحال شدم که اومده حتما میخواد از دلم در بیاره و بگه غلط کردمو این چیزا.
ویییییی خداااااا چقد مهربونننننن برم ببینمش
یه قیافه معصوم و ناراحت به خودم گرفتم موهامو مرتب کردن و دستی به لباسام کشیدم و رفتم
یونا:مامان من اومدم
×:عزیزم بیا ها جونگ اومده
ها جونگ:مادر جون میشه یه چند لحظه تنها با یونا حرف بزنم
×:البته من میرم بیرون...
۱۹.۱k
۲۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.