با تابش نور خورش ید چشماش رو باز کرد و به
با تابش نور خورش ید چشماش رو باز کرد و به
اطراف نگاه نگاه. با دیدن جای خالی ج یمین
کنارش آهی کش ید و به سمت دستشویی رفت تا بعد
از اینکه کارش رو کرد ببی نه جیمین کجاست!
با همون پلک های پف کرده به بیرون از اتاق قدم
برداشت و با دیدن ج یمین که پشت مانی تور نشسته
بود و فروش سایتشون رو چک میکرد لبخندی زد
و به سمتش قدم برداشت
+صبح بخ یر ...
جیمین با شنیدن صدا ی ظری ف فرد دوست داشتنیش
لبخندی زد و به سمتش برگشت
_صبح بخیر خانم خوابالو!
با دستش اشاره کرد که به سمتش بره و رو پاهاش
بشینه
_خوب خواب یدی ؟
+آره فقط وقتی بیدار شدم کنارم نبودی !
با نگاه بهش که لپ های صورتی رنگش رو باد
میکرد و تو بغل جیم ین با دستاش بازی میکرد
دلش قنج میرفت و م یخواست همونجا از بین پارچه
های گشاد لباس خوابش قورتش بده!
کنار گوشش رو بوسید و گفت
_االن که ای نجام الو!
دستش رو رو ی بدن دختر حساسش کش ید و پارچه
های لباسش رو کنار رد تا راحت تر به بدنش
دسترسی داشته باشه
نوازش بدنش رو ادامه داد و در حالی که
زیرگوشش چ یزی نجوا میکرد میبوس یدش
_از اینجا خوشت میاد ؟
+آ... آره
یه سو ییت کوچی ک توی جا ی خوش آب و هوا و
بامزه! چرا نباید خوشش ب یاد! از همه ب یشتر...
لمس های گاه گدار جیم ین بود که اون رو مجاب
میکرد عالقه بیشتر ی نسبت به اونجا نشون بده
دستش رو رو ی پوست لط ی ف شکمش کش ید و
بوسه ریز دیگه ا ی رو رو ی گردنش گذاشت
_تا هر وقت که بخوای م یمونیم تا استراحت کنی
عزیزکم!
+ج_جی مین...
جیمین خوب میدونست دلیل اینکه دختر تو بغلش
انقدر زود بی طاقت شده و اسمش رو نجوا میکنه
چیه! دخترکش بعد از یه شب طوالنی هنوزم نسبت
به لمس هاش حساسیت نشون میداد و راحت داغ
میکرد!
اطراف نگاه نگاه. با دیدن جای خالی ج یمین
کنارش آهی کش ید و به سمت دستشویی رفت تا بعد
از اینکه کارش رو کرد ببی نه جیمین کجاست!
با همون پلک های پف کرده به بیرون از اتاق قدم
برداشت و با دیدن ج یمین که پشت مانی تور نشسته
بود و فروش سایتشون رو چک میکرد لبخندی زد
و به سمتش قدم برداشت
+صبح بخ یر ...
جیمین با شنیدن صدا ی ظری ف فرد دوست داشتنیش
لبخندی زد و به سمتش برگشت
_صبح بخیر خانم خوابالو!
با دستش اشاره کرد که به سمتش بره و رو پاهاش
بشینه
_خوب خواب یدی ؟
+آره فقط وقتی بیدار شدم کنارم نبودی !
با نگاه بهش که لپ های صورتی رنگش رو باد
میکرد و تو بغل جیم ین با دستاش بازی میکرد
دلش قنج میرفت و م یخواست همونجا از بین پارچه
های گشاد لباس خوابش قورتش بده!
کنار گوشش رو بوسید و گفت
_االن که ای نجام الو!
دستش رو رو ی بدن دختر حساسش کش ید و پارچه
های لباسش رو کنار رد تا راحت تر به بدنش
دسترسی داشته باشه
نوازش بدنش رو ادامه داد و در حالی که
زیرگوشش چ یزی نجوا میکرد میبوس یدش
_از اینجا خوشت میاد ؟
+آ... آره
یه سو ییت کوچی ک توی جا ی خوش آب و هوا و
بامزه! چرا نباید خوشش ب یاد! از همه ب یشتر...
لمس های گاه گدار جیم ین بود که اون رو مجاب
میکرد عالقه بیشتر ی نسبت به اونجا نشون بده
دستش رو رو ی پوست لط ی ف شکمش کش ید و
بوسه ریز دیگه ا ی رو رو ی گردنش گذاشت
_تا هر وقت که بخوای م یمونیم تا استراحت کنی
عزیزکم!
+ج_جی مین...
جیمین خوب میدونست دلیل اینکه دختر تو بغلش
انقدر زود بی طاقت شده و اسمش رو نجوا میکنه
چیه! دخترکش بعد از یه شب طوالنی هنوزم نسبت
به لمس هاش حساسیت نشون میداد و راحت داغ
میکرد!
۴.۹k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.