عشق سخت
part ¹⁰
تهیونگ :
رفتم خونه ، بشدت پکر بودم ، وقتی رفتم سمت حال پدرم نگاهی بهم کرد و گفت
پدر ت: چیه پسرم پکری ؟
& ا.ت میخواد ازدواج کنه
پدر ت: چی! مگه قرار نبود مخشو بزنی .
بغض کردم برای اولین بار بغض کردم!
& نشد ، نتونستم
پدرم وقتی دید حالم بده بهم گفت
پدر ت: اشکال نداره ، حتما قسمت هم نبودید .
رفتم داخل اتاقم و لباسم رو عوض کردم . واقعا حالم بد بود . برای اولین بار گریه کردم.
به همین راحتی نابود شدم . شب بود سردرد شدیدی داشتم ، قرص مسکن خوردم و خوابیدم
.......................................
ا.ت :
یک هفته هست که با شوگا ازدواج کردم ، تهیونگ دیگه شرکت نمیاد ، فقط وکیلشو میفرسته . وکیلش میگفت تهیونگ میخواد قرار دادو فسق کنه .
توی این مدت تصمیم گرفتم تهیونگ فراموش کنم و کمی به شوگا توجه کنم ، هر چی باشه اون شوهرم هست .
امروز وقتی رفتم خونه ساعت 9 بود ناهار ساده ای درست کردم و منتظر شوگا شدم . هر چی منتظر شدم نیومد ، بهش زنگ زدم که بعد کلی بوق برداشت
تهیونگ :
رفتم خونه ، بشدت پکر بودم ، وقتی رفتم سمت حال پدرم نگاهی بهم کرد و گفت
پدر ت: چیه پسرم پکری ؟
& ا.ت میخواد ازدواج کنه
پدر ت: چی! مگه قرار نبود مخشو بزنی .
بغض کردم برای اولین بار بغض کردم!
& نشد ، نتونستم
پدرم وقتی دید حالم بده بهم گفت
پدر ت: اشکال نداره ، حتما قسمت هم نبودید .
رفتم داخل اتاقم و لباسم رو عوض کردم . واقعا حالم بد بود . برای اولین بار گریه کردم.
به همین راحتی نابود شدم . شب بود سردرد شدیدی داشتم ، قرص مسکن خوردم و خوابیدم
.......................................
ا.ت :
یک هفته هست که با شوگا ازدواج کردم ، تهیونگ دیگه شرکت نمیاد ، فقط وکیلشو میفرسته . وکیلش میگفت تهیونگ میخواد قرار دادو فسق کنه .
توی این مدت تصمیم گرفتم تهیونگ فراموش کنم و کمی به شوگا توجه کنم ، هر چی باشه اون شوهرم هست .
امروز وقتی رفتم خونه ساعت 9 بود ناهار ساده ای درست کردم و منتظر شوگا شدم . هر چی منتظر شدم نیومد ، بهش زنگ زدم که بعد کلی بوق برداشت
۶.۶k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.