بهشت حضرت آدم
#بهشت_حضرت_آدم
متن حدیث(خطبه اول)
موضوع: حضرت آدم و بهشت
ثُمَّ أَسْکنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِیهَا عَیشَهُ وَ آمَنَ فِیهَا مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ إِبْلِیسَ وَ عَدَاوَتَهُ، فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَةً عَلَیهِ بِدَارِ اَلْمُقَامِ وَ مُرَافَقَةِ اَلْأَبْرَارِ
ترجمه :
پس از سجده فرشتگان و نافرمانی شیطان، خدای سبحان آدم را در بهشت که وسائل عیش و کامرانی در آن فراهم و بساط امن و شادمانی در آن گسترده بود ساکن ساخت، و او را از عداوت و شیطنت ابلیس بترسانید، شیطان بر آن مقام جاودان و آمیزش با نیکوان رشک برد، و با سوگند دروغش بفریفت،
نظم :
پس از آن بو البشر را کرد ساکن *** بجنّت سر خوش و آرام و آمن
امور عیش از هر ره فراهم *** مهیا بود بر حوّا و آدم
نه در گلزار آنجا بود خاری *** نه بر دلهایشان ز اندوه باری
نه کس با کس نزاع و جنگ و کین داشت ***نه از آن دیگری این دل غمین داشت
دو یار مهربان با هم شب و روز *** بهم دمساز و شاد از بخت پیروز
بآدم وحی شد از حی ذو المنّ *** که ابلیس است با جان تو دشمن
وسیلت شد ترا آن حشمت و جاه *** که شیطان رانده شد زین جا و درگاه
شد او را آتش خصمی ز تو تیز *** از این خصم قوی بازو بپرهیز
مباد این دشمن بد خوی زشتت *** برون سازد بحیلت از بهشتت
بقلبی پر ز خون زان سوی ابلیس *** هزاران دام در دستش ز تلبیس
کمندی محکمش بر کف ز وسواس *** بیامد جانب آن مهتر ناس
بذات اقدس یزدان قسم خورد *** بکذب و بو البشر از ره بدر برد
که گر تو از درخت جاودانی *** خوری جاوید در جنّت بمانی
چو تا آن روز کس بر کذب سو کند *** نخورده بود بر ذات خداوند
ز حسن طینت آدم کرد باور *** ز یادش رفت نهی حی داور
بتدلیسات شیطان گشت مغرور *** بزحمت یار و از رحمت بشد دور[1]
[1] شرح نهج البلاغه منظوم، ج 1 ، صفحه ی 55
منبع : شرح نهج البلاغه منظوم، ج 1 ، صفحه ی (56)انصاری
متن حدیث(خطبه اول)
موضوع: حضرت آدم و بهشت
ثُمَّ أَسْکنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِیهَا عَیشَهُ وَ آمَنَ فِیهَا مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ إِبْلِیسَ وَ عَدَاوَتَهُ، فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَةً عَلَیهِ بِدَارِ اَلْمُقَامِ وَ مُرَافَقَةِ اَلْأَبْرَارِ
ترجمه :
پس از سجده فرشتگان و نافرمانی شیطان، خدای سبحان آدم را در بهشت که وسائل عیش و کامرانی در آن فراهم و بساط امن و شادمانی در آن گسترده بود ساکن ساخت، و او را از عداوت و شیطنت ابلیس بترسانید، شیطان بر آن مقام جاودان و آمیزش با نیکوان رشک برد، و با سوگند دروغش بفریفت،
نظم :
پس از آن بو البشر را کرد ساکن *** بجنّت سر خوش و آرام و آمن
امور عیش از هر ره فراهم *** مهیا بود بر حوّا و آدم
نه در گلزار آنجا بود خاری *** نه بر دلهایشان ز اندوه باری
نه کس با کس نزاع و جنگ و کین داشت ***نه از آن دیگری این دل غمین داشت
دو یار مهربان با هم شب و روز *** بهم دمساز و شاد از بخت پیروز
بآدم وحی شد از حی ذو المنّ *** که ابلیس است با جان تو دشمن
وسیلت شد ترا آن حشمت و جاه *** که شیطان رانده شد زین جا و درگاه
شد او را آتش خصمی ز تو تیز *** از این خصم قوی بازو بپرهیز
مباد این دشمن بد خوی زشتت *** برون سازد بحیلت از بهشتت
بقلبی پر ز خون زان سوی ابلیس *** هزاران دام در دستش ز تلبیس
کمندی محکمش بر کف ز وسواس *** بیامد جانب آن مهتر ناس
بذات اقدس یزدان قسم خورد *** بکذب و بو البشر از ره بدر برد
که گر تو از درخت جاودانی *** خوری جاوید در جنّت بمانی
چو تا آن روز کس بر کذب سو کند *** نخورده بود بر ذات خداوند
ز حسن طینت آدم کرد باور *** ز یادش رفت نهی حی داور
بتدلیسات شیطان گشت مغرور *** بزحمت یار و از رحمت بشد دور[1]
[1] شرح نهج البلاغه منظوم، ج 1 ، صفحه ی 55
منبع : شرح نهج البلاغه منظوم، ج 1 ، صفحه ی (56)انصاری
۸۴۲
۲۱ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.