پارت (۵)
خب فئودور میان رو به تخت بست و یکمی باهم عبادت کردن حدودا دو راند انجام دادن که میان جان از خستگی بیهوش شد
فردا صبح
میا با درد بدی بیدار شد وقتی بیدار شد فیودور نبود خودشم لباس پوشیده بود خنده اش گرفت از کارای فیودور شب کاری میکنه که نتونی همراهیش نکنی صبح خودش میزاره و میره اما از یه طرف خوشحال بود چرا چون الان احساس داشت احساساتش رو می تونست بفهمه درمان شده بود از خستگی خوابید
فیودور یه چند ساعت بعد اومد کتابخانه با میا که خوابیده بود مواجه شد نزدیک رفت و سر میا رو بوسید با دیدین میا که مثل یک فرشته خوابیده بود خندید
فیودور :برای من که الهه بودی... تا آخرشم برام مثل یک الهه ای... تا جایی که امکان داشته باشه خوشحالت میکنم الهه من... اینو بهت قول میدم میا ساکورا
خب اگه کسی متن اصلی رو می خوابد پیام بدید
#سگ_های_ولگرد_بانگو #بانگو_استری_داگز #فئودور #دایسفکی #فن فیک #سناریو #انیمه #مانگا
فردا صبح
میا با درد بدی بیدار شد وقتی بیدار شد فیودور نبود خودشم لباس پوشیده بود خنده اش گرفت از کارای فیودور شب کاری میکنه که نتونی همراهیش نکنی صبح خودش میزاره و میره اما از یه طرف خوشحال بود چرا چون الان احساس داشت احساساتش رو می تونست بفهمه درمان شده بود از خستگی خوابید
فیودور یه چند ساعت بعد اومد کتابخانه با میا که خوابیده بود مواجه شد نزدیک رفت و سر میا رو بوسید با دیدین میا که مثل یک فرشته خوابیده بود خندید
فیودور :برای من که الهه بودی... تا آخرشم برام مثل یک الهه ای... تا جایی که امکان داشته باشه خوشحالت میکنم الهه من... اینو بهت قول میدم میا ساکورا
خب اگه کسی متن اصلی رو می خوابد پیام بدید
#سگ_های_ولگرد_بانگو #بانگو_استری_داگز #فئودور #دایسفکی #فن فیک #سناریو #انیمه #مانگا
۲.۶k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.