/عشق بعد رنج/
part:2
ا.ت:
بیدار شدم سرم درد میکرد توی اتاق بودم با یادآوری اینکه چیشد تنم لرزید در اتاق قفل بود داد زدم درو کوبیدم اما انگار نه انگار که یه دفعه در باز شد همون مرد اومد تو
کوک:چاه
ا.ت:برا چی منو آوردین اینجا آقای جئون
کوک:پس منو میشناسی
ا.ت:نه فقط اون هیون جی عوضی گفت آقای جئون
کوک:میخوای بدونی من کی هستم؟
ا.ت:نه من فقط میخوام از اینجا برم
کوک:تو هیجا نمیری
ا.ت:اخه برادرم منتظرمه
کوک:به من ربطی نداره گفتم میخوای بدونی من کی هستم؟
ا.ت:بله
کوک:من بزرگ ترین مافیا جهان جئون جونگ کوک هستم
ا.ت:تو...
کوک:من چی؟
ا.ت:تو ...پدر و مادر من به خاطر بدهی کشتی
کوک:چی...فامیلیت چیه؟
ا.ت:من.. ا.ت پارکم
کوک:اها پارک های بی ارزش
ا.ت: درست صحبت کن
کوک:اره درست صحبت نکنم چی میشه
ا.ت:رفتم جلو و زدم تو گوشش (ادمین :غلط کردی دختره ی......)یه لحظه خودمم تعجب کردم که یهو عصبانی شد آنقدر ترسیده بودم که داشتم میلرزیدم
کوک:خندید تو که انقدر میترسی چجوری این کار رو کردی ولی باید تنبیه بشی نگهبانا اتاق شکنجه
منو بردن یه جای تاریک پر از وسایل وحشتناک منو بستن به صندلی اون جئون جونگ کوک عوضی(ادمین:خودتی) اوند و من آنقدر زد که دیگه جون نداشتم دستام رو باز کرد و رفت بیرون رفتم یه گوشه و شروع به گریه کردن کردم و بیهوش شدم...
کوک:بعد شکنجه رفتم تو اتاقم و پشت میز نشستم کارام رو کردم
(چند ساعت بعد)
یه دلشوره تی داشتم اجوما رو صدا کردم بهش گفتم ذره و به ا.ت سر بزنه رفت و بعد چند دیقه اومد و گفت بیهوش شده رفتم و براید استایل بغلش کردم و اوردمش تو یه اتاق و به جین زنگ زدم اومد (علامت جین €)
€: خیلی بد زدیش ولی حالش خوبه و مشکل قلبی داره
کوک:مشکل قلبی خب باشه برو
€:چیه با منم بد اخلاقی می..(که صدای یه مرد از حیاط اومد )
رفتیم پایین مرده داد میزد (مرده همون جیمینه )
جیمین : خواهر من کجاست
کوک:خواهرت کیه
جیمین :ا.ت اون... اون قلبش ضعیفه نمیتونه کار کنه من براتون کار میکنم اونو ولش کنید
جیمین:
صبح بیدار شدم و برای ات صبحونه درست کردم بردمش سر کار و بعد انجام کار ها رفتم دنبالش به گوشیش زنگ زدم جواب نداد رفتم تو که دیدم همه با ترس نگام میکنن از بهترین دوست ا.ت آنا که توی شرکت ا.ت کار میکرد پرسیدم ا.ت کجاست گفت :اونو بردن و همه ی داستان رو برام تعریف کرد عصبانی شدم و
جیمین:هیون جی (داد)
♧:بل....بله
جیمین :با چه حقی خواهرم رو فروختی
♧:ام...
جیمین :زر بزنننننن ... اسمش ۰یه خونش کجاست
♧:جئون جونگ کوک
جیمین :چ...چی؟..اون پدر و مادر ما رو کشته ......
بلایی سر ا.ت بیاد میکشمت
آدرس رو برام بفرست فرستاد و رفتم دم خونه اون جئون عوضی....
براتون زیاد نوشتم فردا هم ۲ تا پارت می ذارم موچیاا دوستون دارم و بوس بهتون😘
ا.ت:
بیدار شدم سرم درد میکرد توی اتاق بودم با یادآوری اینکه چیشد تنم لرزید در اتاق قفل بود داد زدم درو کوبیدم اما انگار نه انگار که یه دفعه در باز شد همون مرد اومد تو
کوک:چاه
ا.ت:برا چی منو آوردین اینجا آقای جئون
کوک:پس منو میشناسی
ا.ت:نه فقط اون هیون جی عوضی گفت آقای جئون
کوک:میخوای بدونی من کی هستم؟
ا.ت:نه من فقط میخوام از اینجا برم
کوک:تو هیجا نمیری
ا.ت:اخه برادرم منتظرمه
کوک:به من ربطی نداره گفتم میخوای بدونی من کی هستم؟
ا.ت:بله
کوک:من بزرگ ترین مافیا جهان جئون جونگ کوک هستم
ا.ت:تو...
کوک:من چی؟
ا.ت:تو ...پدر و مادر من به خاطر بدهی کشتی
کوک:چی...فامیلیت چیه؟
ا.ت:من.. ا.ت پارکم
کوک:اها پارک های بی ارزش
ا.ت: درست صحبت کن
کوک:اره درست صحبت نکنم چی میشه
ا.ت:رفتم جلو و زدم تو گوشش (ادمین :غلط کردی دختره ی......)یه لحظه خودمم تعجب کردم که یهو عصبانی شد آنقدر ترسیده بودم که داشتم میلرزیدم
کوک:خندید تو که انقدر میترسی چجوری این کار رو کردی ولی باید تنبیه بشی نگهبانا اتاق شکنجه
منو بردن یه جای تاریک پر از وسایل وحشتناک منو بستن به صندلی اون جئون جونگ کوک عوضی(ادمین:خودتی) اوند و من آنقدر زد که دیگه جون نداشتم دستام رو باز کرد و رفت بیرون رفتم یه گوشه و شروع به گریه کردن کردم و بیهوش شدم...
کوک:بعد شکنجه رفتم تو اتاقم و پشت میز نشستم کارام رو کردم
(چند ساعت بعد)
یه دلشوره تی داشتم اجوما رو صدا کردم بهش گفتم ذره و به ا.ت سر بزنه رفت و بعد چند دیقه اومد و گفت بیهوش شده رفتم و براید استایل بغلش کردم و اوردمش تو یه اتاق و به جین زنگ زدم اومد (علامت جین €)
€: خیلی بد زدیش ولی حالش خوبه و مشکل قلبی داره
کوک:مشکل قلبی خب باشه برو
€:چیه با منم بد اخلاقی می..(که صدای یه مرد از حیاط اومد )
رفتیم پایین مرده داد میزد (مرده همون جیمینه )
جیمین : خواهر من کجاست
کوک:خواهرت کیه
جیمین :ا.ت اون... اون قلبش ضعیفه نمیتونه کار کنه من براتون کار میکنم اونو ولش کنید
جیمین:
صبح بیدار شدم و برای ات صبحونه درست کردم بردمش سر کار و بعد انجام کار ها رفتم دنبالش به گوشیش زنگ زدم جواب نداد رفتم تو که دیدم همه با ترس نگام میکنن از بهترین دوست ا.ت آنا که توی شرکت ا.ت کار میکرد پرسیدم ا.ت کجاست گفت :اونو بردن و همه ی داستان رو برام تعریف کرد عصبانی شدم و
جیمین:هیون جی (داد)
♧:بل....بله
جیمین :با چه حقی خواهرم رو فروختی
♧:ام...
جیمین :زر بزنننننن ... اسمش ۰یه خونش کجاست
♧:جئون جونگ کوک
جیمین :چ...چی؟..اون پدر و مادر ما رو کشته ......
بلایی سر ا.ت بیاد میکشمت
آدرس رو برام بفرست فرستاد و رفتم دم خونه اون جئون عوضی....
براتون زیاد نوشتم فردا هم ۲ تا پارت می ذارم موچیاا دوستون دارم و بوس بهتون😘
۳.۳k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.