زندگی دوباره ی من :۶
از ویوی آیری
بعد از رقص کیک رو اوردن و با بقیه حرف زدم و اونا کادو هاشونو بهم دادن تا نوبت به خانواده ی سلطتی رسید
•بانوی من این هدیه ی ناقابل از طرف خانوادم و منه
زمانی که جعبه رو از مویچیرو گرفتم یه گردنبند یاقوت کبود توش بود (عکس دوم )
☆گرفتن همچین کادویی از طرف خانواده ی سلطنتی باعث افتخارم هست
فردا ی آن روز
از ویوی یوری :
یکی از خدمت کار ها وارد اتاقم شد و گفت :《بانوی من مادرتون صداتون زدن 》
♡الان میام پایین
منم که فکر نمیکردم مهمون داشته باشم باهمون موهای بهم ریخته وارد سالن پذیرایی شدم
☆اوه سلام کولا خانوم خواب بودی ؟
◇وایی ببخشید بیدارت کردیم ؟
♡حالا ببندین شما ها ...
و یکدفعه چشمم به گردنبند ایری افتاد
♡میبینم که خانم همیشه گردنبندشم میبنده
☆یه جوری میگی همیشه که انگار سه سال گذشته همین دیروز اینو بهم دادن ... راستی خانواده ی سلطنتی به تو چی دادن ؟ ....
(پایان این پارت ببخشید کوتاه شد پارت بعد خیلی طولانی تره )بای بای :)
بعد از رقص کیک رو اوردن و با بقیه حرف زدم و اونا کادو هاشونو بهم دادن تا نوبت به خانواده ی سلطتی رسید
•بانوی من این هدیه ی ناقابل از طرف خانوادم و منه
زمانی که جعبه رو از مویچیرو گرفتم یه گردنبند یاقوت کبود توش بود (عکس دوم )
☆گرفتن همچین کادویی از طرف خانواده ی سلطنتی باعث افتخارم هست
فردا ی آن روز
از ویوی یوری :
یکی از خدمت کار ها وارد اتاقم شد و گفت :《بانوی من مادرتون صداتون زدن 》
♡الان میام پایین
منم که فکر نمیکردم مهمون داشته باشم باهمون موهای بهم ریخته وارد سالن پذیرایی شدم
☆اوه سلام کولا خانوم خواب بودی ؟
◇وایی ببخشید بیدارت کردیم ؟
♡حالا ببندین شما ها ...
و یکدفعه چشمم به گردنبند ایری افتاد
♡میبینم که خانم همیشه گردنبندشم میبنده
☆یه جوری میگی همیشه که انگار سه سال گذشته همین دیروز اینو بهم دادن ... راستی خانواده ی سلطنتی به تو چی دادن ؟ ....
(پایان این پارت ببخشید کوتاه شد پارت بعد خیلی طولانی تره )بای بای :)
۱.۵k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.