پارت 13
جیمین : اتتت حواست به یه چیز هست؟ 🥹
ات: برگشتم و به چیزی که گفت توجه کردم و با چشمای گرد نگاش کردم
جیمین :یاااااااا اتتتتت باز شروع شد نه؟ فقط بخاطر اون حرف زدی نه؟ اوکیه مشکلی نیست
ات:واد فاکککککککککک ازش دفاع کردم بعد میگه بخاطر اونه بعد میزاره و میره؟؟؟ هوف چرا خب نمیزارن توضیح بدم اَه
سوریا :چیشد یهو
ات:شونه هامو بالا انداختم و رفتیم داخل
تهیونگ :جیمین شی چی شده خب چرا هیچی نمیگی 😑باهام قهر کردی؟؟؟
جیمین :هیچی نشده فقط عصبیم
ات :بعد از اینکه این دعوا ها را افتاد وقتش بود که برمو از هوسوک معذرت خواهی کنم آروم رفتم پشتش وایسادم و زدم رو شونش که متوجه من شه.... اهم اهم
هوسوک :مشکلی پیش اومده میس لی؟
ات:عامممم نه فقط خواستم به خاطر اتفاق های که افتاد معذرت خواهی کنم و اینکه اومدم ازتون خدافظی کنم و برم دیگه 😁
هوسوک :به این زودی؟
ات:برادرم خونه تنهاست باید پیشش باشم با اینکه بازم بزرگه ولی خب
هوسوک :خب اونم بیاد
ات: دیر وقته دیگه بچه ها حالا هستن من دیگه برم شب بخیر 🖐🏼🫂
جیمین :که این طور فقط می خواست جواب منو ندههههههه باشه باشه بدون خداحافظی هم میزاره میره هه هه اصلا فشار نمی خورم
کوک :از کی حسود شدی دقیقا؟
جیمین :اصلانم نیستم
کوک:مشخصه حداقل برو دنبالش
تهیونگ :بلند میشی یا خودم بلندت کنم؟
جیمین :خیلی خب بابا رفتم
ات:منتظر تاکسی بودم که بیاد که جیمین با ماشینش جلوم وایساد اول اهمیت ندادم ولی خب پیاده شد و منو بزور سوار ماشین کرد
جیمین :واسه چی این طوری می کنی؟
ات:ها ها اون دختر رئیسمونه گیگیگگیگیگگگگگگگگگگگگ
جیمین :بخاطر بورا 😑
ات:نخیرم اصلا بنده داشتم از حسودی میمردم که خدافظی نکردم ها ها
جیمین : اصلا هم این طور نیست
ات:عمم بود یهو گذاشت رفت؟
جیمین :خیلی خب حالا
ات:می خواستم پیاده شم که دستمو گرفت
جیمین :کجا حالا
ات:برادرم خونه تنهاست دارم میرم خونه اگه بزاری!
جیمین : خودم میرسونتمت
💜💜💜💜💜انرژییییییییی🚶🏼♀️پارت بعدی زود تر میادا 🫀🫀🫀
بوس بتون💖
ات: برگشتم و به چیزی که گفت توجه کردم و با چشمای گرد نگاش کردم
جیمین :یاااااااا اتتتتت باز شروع شد نه؟ فقط بخاطر اون حرف زدی نه؟ اوکیه مشکلی نیست
ات:واد فاکککککککککک ازش دفاع کردم بعد میگه بخاطر اونه بعد میزاره و میره؟؟؟ هوف چرا خب نمیزارن توضیح بدم اَه
سوریا :چیشد یهو
ات:شونه هامو بالا انداختم و رفتیم داخل
تهیونگ :جیمین شی چی شده خب چرا هیچی نمیگی 😑باهام قهر کردی؟؟؟
جیمین :هیچی نشده فقط عصبیم
ات :بعد از اینکه این دعوا ها را افتاد وقتش بود که برمو از هوسوک معذرت خواهی کنم آروم رفتم پشتش وایسادم و زدم رو شونش که متوجه من شه.... اهم اهم
هوسوک :مشکلی پیش اومده میس لی؟
ات:عامممم نه فقط خواستم به خاطر اتفاق های که افتاد معذرت خواهی کنم و اینکه اومدم ازتون خدافظی کنم و برم دیگه 😁
هوسوک :به این زودی؟
ات:برادرم خونه تنهاست باید پیشش باشم با اینکه بازم بزرگه ولی خب
هوسوک :خب اونم بیاد
ات: دیر وقته دیگه بچه ها حالا هستن من دیگه برم شب بخیر 🖐🏼🫂
جیمین :که این طور فقط می خواست جواب منو ندههههههه باشه باشه بدون خداحافظی هم میزاره میره هه هه اصلا فشار نمی خورم
کوک :از کی حسود شدی دقیقا؟
جیمین :اصلانم نیستم
کوک:مشخصه حداقل برو دنبالش
تهیونگ :بلند میشی یا خودم بلندت کنم؟
جیمین :خیلی خب بابا رفتم
ات:منتظر تاکسی بودم که بیاد که جیمین با ماشینش جلوم وایساد اول اهمیت ندادم ولی خب پیاده شد و منو بزور سوار ماشین کرد
جیمین :واسه چی این طوری می کنی؟
ات:ها ها اون دختر رئیسمونه گیگیگگیگیگگگگگگگگگگگگ
جیمین :بخاطر بورا 😑
ات:نخیرم اصلا بنده داشتم از حسودی میمردم که خدافظی نکردم ها ها
جیمین : اصلا هم این طور نیست
ات:عمم بود یهو گذاشت رفت؟
جیمین :خیلی خب حالا
ات:می خواستم پیاده شم که دستمو گرفت
جیمین :کجا حالا
ات:برادرم خونه تنهاست دارم میرم خونه اگه بزاری!
جیمین : خودم میرسونتمت
💜💜💜💜💜انرژییییییییی🚶🏼♀️پارت بعدی زود تر میادا 🫀🫀🫀
بوس بتون💖
۳۱.۵k
۲۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.