فیک بی تی اس پارت ۱
ا/ت ویو:
تا خود صبح نخوابیدم و الان ساعت ۸ عه ..عالیه
زیر چشام گود افتاده چشام پف کرده صورتم رنگش سفیده عالیه عالیه عالیه اول صبح اینجوری شروع شده ...اونم توی اولین روز کاریم...بهتر از این نمیهش مگه نه؟؟
بلند شدم و کارای هر روز صبحمو انجام دادم
خب نوبت انتخاب لباسه ...امم...خب...کمدم که...خب...از این تو چیزی نمیشه پیدا کرد...
کل خونه رو گشتمو از هرجا یه تیکه لباس پیدا کردمو همونا رو پوشیدم
بلوز رسمیه زرد دامن سفید و کیف و کفش قهوه ای ...نمیدونشتم باید ارایش کنم یا نه ...پس یه ارایش خیلی ملایم کردم...
و از خونه بیرون رفتم
کوک ویو:
از خواب بیدار شدم به جای خالیه کنارم نگاه کردم ...بیشتر از سه ماهه که سویونگو ازم گرفته ...بوی تنش...طمع لبش...موهای نرمش...هیچ کدوم یادم نرفته ...بعد سه ماه هنوزم وقتی از خواب بیدار میشم حس میکنم پیشمه...این..این واقعا مسخرس...
نفس عمیقی کشیدم و از تخت بلند شدم ...دوباره همون زندگیه سیاه و سفید همیشگی..بدون اون همیشه همه چی اینجوری بوده حتی الان...
کت و شلوارای سیاه بلوزای سفید کرواتای سیاه همه چی ردیف شده بود توی کمد پوشیدمشونو اماده شدم
امروز به اجبار پدرم یه منشیه جدید استخدام کرده بودم...کیم ا/ت پدرم میگفت...دختر یکی از آشناهاشه و خب طبق معمول نمیتونستم حرفی رو حرف پدرم بزنم
پس بهتره برم و کهرو هرچی زودتر شروع کنم...اولین روز اون به عنوان یه منشیه و این یعنی کلی خرابکاری ...من براش امادم مگه نه؟؟
البته که امادم...اره اره...من امادم
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
تا خود صبح نخوابیدم و الان ساعت ۸ عه ..عالیه
زیر چشام گود افتاده چشام پف کرده صورتم رنگش سفیده عالیه عالیه عالیه اول صبح اینجوری شروع شده ...اونم توی اولین روز کاریم...بهتر از این نمیهش مگه نه؟؟
بلند شدم و کارای هر روز صبحمو انجام دادم
خب نوبت انتخاب لباسه ...امم...خب...کمدم که...خب...از این تو چیزی نمیشه پیدا کرد...
کل خونه رو گشتمو از هرجا یه تیکه لباس پیدا کردمو همونا رو پوشیدم
بلوز رسمیه زرد دامن سفید و کیف و کفش قهوه ای ...نمیدونشتم باید ارایش کنم یا نه ...پس یه ارایش خیلی ملایم کردم...
و از خونه بیرون رفتم
کوک ویو:
از خواب بیدار شدم به جای خالیه کنارم نگاه کردم ...بیشتر از سه ماهه که سویونگو ازم گرفته ...بوی تنش...طمع لبش...موهای نرمش...هیچ کدوم یادم نرفته ...بعد سه ماه هنوزم وقتی از خواب بیدار میشم حس میکنم پیشمه...این..این واقعا مسخرس...
نفس عمیقی کشیدم و از تخت بلند شدم ...دوباره همون زندگیه سیاه و سفید همیشگی..بدون اون همیشه همه چی اینجوری بوده حتی الان...
کت و شلوارای سیاه بلوزای سفید کرواتای سیاه همه چی ردیف شده بود توی کمد پوشیدمشونو اماده شدم
امروز به اجبار پدرم یه منشیه جدید استخدام کرده بودم...کیم ا/ت پدرم میگفت...دختر یکی از آشناهاشه و خب طبق معمول نمیتونستم حرفی رو حرف پدرم بزنم
پس بهتره برم و کهرو هرچی زودتر شروع کنم...اولین روز اون به عنوان یه منشیه و این یعنی کلی خرابکاری ...من براش امادم مگه نه؟؟
البته که امادم...اره اره...من امادم
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
۱۰.۵k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.