چندپارتی💫
وقتی حالت بد بود و...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کش و قوسی به کمرش داد و بلند شد...انقدر خسته بود که نمیخواست بره خونه...ولی با فکر کردن به عشقش...که منتظره...لبخندی زد و راه افتاد..
جیهوپ...
امروز زودتر...میرم خونه...کارام تموم شده...رفتم سمت ماشین و راه افتادم میخواستم هه سو رو سوپرایز کنم..نزدیک دروبرم یه مغازه گل فروشی دیدم. ماسک زدم ورفتم اونجا...گل های زیبایی داش...ولی صاحبش نبود...ازبوش نفسی کشیدم و به گل ها خیره شدم...هه سو گل رز قرمز دوست داشت...[سلام...میشه گل رز قرمز بدین؟...ممنون...دورشم با روبان مشکی ببندید...ممنون...چقد تقدیم کنم؟..بفرماین..خداحافظ] رز رو تو ماشینم گذاشتم و سمت خونه حرکت کردم...کلید داشتم نیاز نبود دربزنم...دروباز کردم...خونه تاریک بود و هه سو پای تلویزیون نشسته و پاهاشو بغل کرده..چش شده؟ میخواستم چراغارو روشن کنم که...(هه سو:ه جیهوپ:ج)
ه: چراغارو خاموش کن!
صداش بغض داشت گریه کرده؟
رفتم سمتش.و نشستم...
ج:...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کش و قوسی به کمرش داد و بلند شد...انقدر خسته بود که نمیخواست بره خونه...ولی با فکر کردن به عشقش...که منتظره...لبخندی زد و راه افتاد..
جیهوپ...
امروز زودتر...میرم خونه...کارام تموم شده...رفتم سمت ماشین و راه افتادم میخواستم هه سو رو سوپرایز کنم..نزدیک دروبرم یه مغازه گل فروشی دیدم. ماسک زدم ورفتم اونجا...گل های زیبایی داش...ولی صاحبش نبود...ازبوش نفسی کشیدم و به گل ها خیره شدم...هه سو گل رز قرمز دوست داشت...[سلام...میشه گل رز قرمز بدین؟...ممنون...دورشم با روبان مشکی ببندید...ممنون...چقد تقدیم کنم؟..بفرماین..خداحافظ] رز رو تو ماشینم گذاشتم و سمت خونه حرکت کردم...کلید داشتم نیاز نبود دربزنم...دروباز کردم...خونه تاریک بود و هه سو پای تلویزیون نشسته و پاهاشو بغل کرده..چش شده؟ میخواستم چراغارو روشن کنم که...(هه سو:ه جیهوپ:ج)
ه: چراغارو خاموش کن!
صداش بغض داشت گریه کرده؟
رفتم سمتش.و نشستم...
ج:...
۳.۵k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.