چه اتفاقی افتاد
چه اتفاقی افتاد
𝕻𝖆𝖗𝖙_۱۵
ویو تهیونگ
یهو ا/ت بیدار شد.
تهیونگ: ا. ا/ت. حالت خوبه!؟
ا/ت: ش. شما!؟
تهیونگ: وا.
دوسال نبودم راحت فراموشم کردی!؟
ا/ت: ببخشید ولی من شما رو نمیشناسم!؟
تهیونگ: خوب من کیم تهیونگ هستم الان یادت امد. امروزم دقیقا همون روزیه که رفتم داخل کما. الان یادت امد؟(با اعصبانت اروم)
ا/ت: ت. ت. تهیونگ. م. م. مگه... ت. تو.. نمرده.... ب. بودی؟
تهیونگ: معلومه که نه. کی بهت گفته من مردم. من فقط تو کما بودم.
ا/ت: پس.... چرا... پدرم. سونگ کانگ.
(یهو سونگ کانگ امد داخل)
سونگ کانگ: ا/ت کجایی.؟!
ت... ت. تهیونگ.
تهیونگ: سونگ کانگ ا/ت چی میگه!؟
تو بهش گفتی من مردم!؟
سونگ کانگ: نه. نه نه تهیونگ قضیه اینطوری نیست!؟
ا/ت: پس چیه!؟
اها. پس یعنی قضیه فقط عذاب دیدن منه.
سونگ کانگ: نه. ببینید. ا/ت پدرت..
ا/ت: نمیخوام چیزی بشنوم برو گمشو اونور. از همتون متنفرم.
سونگ کانگ.: ا/ت وایسا.
ویو ا/ت
از اتاق رفتم بیرون. سریع شروع کردم به گریه کردن. نمیدونستم چه حسی دارم. کاملا بی حس بودم. رفتم تو حیاط خواستم در ماشین رو باز کنم که یکی بستش.
تهیونگ: ا/ت ی لحطه وایسا. ـ
.. داری... گریه میکنی؟
ا/ت:(بغلش کرد)
ا/ت: تهیونگ. خیلی خوشحالم زنده ای.
هق هق.
تهیونگ: عا. عا. منم خوشحالم بعد ۲ سال میبینمت.
ا/ت:(یهو به خودم امد از یغلش امد بیرون). ام ببخشید. یکم....
تهیونگ: یکم چی!؟
ا/ت:....
تهیونگ:اها. در مقابل جذابیتم کم اوردی!؟
ا/ت: مطمئن نیستم که خودت باشی.
اخه تهیونگی که میشناختم اینطوری نبود.
ویو ا/ت
اینو که گفتم دیدم یهو ی دستش رو گذاشت رو ماشین و منو حبس کرد.
خمار نگام میکرد.
تهیونگ: تهیونگی که تو میشناختی چطوری بود ها!؟(با صدای اروم)
ا/ت:(حولش داد) برو گمشو اونور.
من تو رو دوستم میدونستم این چه حرکتی بود؟!(با عصبانیت جدی)
تهیونگ: پوزخند.
ا/ت: چیز خنده داری گفتم!؟(جدی سرد)
سونگ کانگ:..... ا/ت..... این ج... جایی(نفس نفس میزد)
ا/ت: همین الان از جلو چشام گمشین.
سونگ کانگ: ا/ت بزار برات توضیح بدم(با داد)
ا/ت؛(اول از صداش ترسیدم شوکه شدم). خوب بگو
سونگ کانگ:(تعریف کرد)
ا/ت:پوزخند. چقدر وقت گذاشتی این داستان رو سر هم کنی.
از همتون متنفرم.
تهیونگ برو کنار میخوام برم.
تهیونگ: م.. من(ا/ت
𝕻𝖆𝖗𝖙_۱۵
ویو تهیونگ
یهو ا/ت بیدار شد.
تهیونگ: ا. ا/ت. حالت خوبه!؟
ا/ت: ش. شما!؟
تهیونگ: وا.
دوسال نبودم راحت فراموشم کردی!؟
ا/ت: ببخشید ولی من شما رو نمیشناسم!؟
تهیونگ: خوب من کیم تهیونگ هستم الان یادت امد. امروزم دقیقا همون روزیه که رفتم داخل کما. الان یادت امد؟(با اعصبانت اروم)
ا/ت: ت. ت. تهیونگ. م. م. مگه... ت. تو.. نمرده.... ب. بودی؟
تهیونگ: معلومه که نه. کی بهت گفته من مردم. من فقط تو کما بودم.
ا/ت: پس.... چرا... پدرم. سونگ کانگ.
(یهو سونگ کانگ امد داخل)
سونگ کانگ: ا/ت کجایی.؟!
ت... ت. تهیونگ.
تهیونگ: سونگ کانگ ا/ت چی میگه!؟
تو بهش گفتی من مردم!؟
سونگ کانگ: نه. نه نه تهیونگ قضیه اینطوری نیست!؟
ا/ت: پس چیه!؟
اها. پس یعنی قضیه فقط عذاب دیدن منه.
سونگ کانگ: نه. ببینید. ا/ت پدرت..
ا/ت: نمیخوام چیزی بشنوم برو گمشو اونور. از همتون متنفرم.
سونگ کانگ.: ا/ت وایسا.
ویو ا/ت
از اتاق رفتم بیرون. سریع شروع کردم به گریه کردن. نمیدونستم چه حسی دارم. کاملا بی حس بودم. رفتم تو حیاط خواستم در ماشین رو باز کنم که یکی بستش.
تهیونگ: ا/ت ی لحطه وایسا. ـ
.. داری... گریه میکنی؟
ا/ت:(بغلش کرد)
ا/ت: تهیونگ. خیلی خوشحالم زنده ای.
هق هق.
تهیونگ: عا. عا. منم خوشحالم بعد ۲ سال میبینمت.
ا/ت:(یهو به خودم امد از یغلش امد بیرون). ام ببخشید. یکم....
تهیونگ: یکم چی!؟
ا/ت:....
تهیونگ:اها. در مقابل جذابیتم کم اوردی!؟
ا/ت: مطمئن نیستم که خودت باشی.
اخه تهیونگی که میشناختم اینطوری نبود.
ویو ا/ت
اینو که گفتم دیدم یهو ی دستش رو گذاشت رو ماشین و منو حبس کرد.
خمار نگام میکرد.
تهیونگ: تهیونگی که تو میشناختی چطوری بود ها!؟(با صدای اروم)
ا/ت:(حولش داد) برو گمشو اونور.
من تو رو دوستم میدونستم این چه حرکتی بود؟!(با عصبانیت جدی)
تهیونگ: پوزخند.
ا/ت: چیز خنده داری گفتم!؟(جدی سرد)
سونگ کانگ:..... ا/ت..... این ج... جایی(نفس نفس میزد)
ا/ت: همین الان از جلو چشام گمشین.
سونگ کانگ: ا/ت بزار برات توضیح بدم(با داد)
ا/ت؛(اول از صداش ترسیدم شوکه شدم). خوب بگو
سونگ کانگ:(تعریف کرد)
ا/ت:پوزخند. چقدر وقت گذاشتی این داستان رو سر هم کنی.
از همتون متنفرم.
تهیونگ برو کنار میخوام برم.
تهیونگ: م.. من(ا/ت
۴۳۷
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.