Part 5
Part 5
میلن: تهیونگ رو حرف من حرف نزن
تهیونگ: یعنی چی پدر تو میخوای به خواطر منفعت خودت مارو قربانی کنی؟( با صدای نسبتا بلند)
میلن: سر من داد نزدن پسر جون لازم باشه تو رو هم میکشم
تهیونگ: تو چطور اسم خودت رو میزاری پدر(داد)
لونا: تهیونگ آروم باش
میلن: پسره پرو چطور جرعت میکنی سر پدرت داد بزنی؟
لونا: بسه دیگه تهیونگ بیا بریم بیرون
میلن: آره به نفعته که از اینجا ببریش تا همینجا تو همین اتاق خاکش نکردم..
لونا: تهیونگ از عصبانیت سرخ شده بود منم خیلی ناراحت و عصبی بودم اون چطور پدر بود که به خواطر منفعت خودش بچه هاش رو قربانی میکرد دست تهیونگ رو گرفتم رفتیم پایین که با چهره متعجب و پد از سوال کوک و سویا رو به رو شدم...
کوک: چی شده هیونگ؟
تهیونگ هیچی نگفت و اونجا رو ترک کرد رفت ار عمارت بیرون و در رو محکم پست سرش بست
سویا: اونی چی شده؟
کوک: نونا با پدر دعوا کردین؟
لونا: چیزی نپرسید الان اصلا حالش نیست...من میرم دنبال تهیونگ
لونا ویو..
اومدم بیرون و رفتم دنبال تهیونگ دستاش و کرده بود تو جیبش و داشت میرفت سمت ماشینش...
لونا: اوپا
تهیونگ برگشت سمتم
لونا: منم میام
تهیونگ: میخوام تنها باشم
لونا: خیلی نامردی منم به اندازه تو
...........
آنچه پیش خواهد آمد
کوک: یعنی چی شده؟
.......
لونا: خوب بعدشت
تهیونگ: دیگه نمیدونم
..،....
میلن: تهیونگ رو حرف من حرف نزن
تهیونگ: یعنی چی پدر تو میخوای به خواطر منفعت خودت مارو قربانی کنی؟( با صدای نسبتا بلند)
میلن: سر من داد نزدن پسر جون لازم باشه تو رو هم میکشم
تهیونگ: تو چطور اسم خودت رو میزاری پدر(داد)
لونا: تهیونگ آروم باش
میلن: پسره پرو چطور جرعت میکنی سر پدرت داد بزنی؟
لونا: بسه دیگه تهیونگ بیا بریم بیرون
میلن: آره به نفعته که از اینجا ببریش تا همینجا تو همین اتاق خاکش نکردم..
لونا: تهیونگ از عصبانیت سرخ شده بود منم خیلی ناراحت و عصبی بودم اون چطور پدر بود که به خواطر منفعت خودش بچه هاش رو قربانی میکرد دست تهیونگ رو گرفتم رفتیم پایین که با چهره متعجب و پد از سوال کوک و سویا رو به رو شدم...
کوک: چی شده هیونگ؟
تهیونگ هیچی نگفت و اونجا رو ترک کرد رفت ار عمارت بیرون و در رو محکم پست سرش بست
سویا: اونی چی شده؟
کوک: نونا با پدر دعوا کردین؟
لونا: چیزی نپرسید الان اصلا حالش نیست...من میرم دنبال تهیونگ
لونا ویو..
اومدم بیرون و رفتم دنبال تهیونگ دستاش و کرده بود تو جیبش و داشت میرفت سمت ماشینش...
لونا: اوپا
تهیونگ برگشت سمتم
لونا: منم میام
تهیونگ: میخوام تنها باشم
لونا: خیلی نامردی منم به اندازه تو
...........
آنچه پیش خواهد آمد
کوک: یعنی چی شده؟
.......
لونا: خوب بعدشت
تهیونگ: دیگه نمیدونم
..،....
۹۰۲
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.