+خانم جون؟!
+ نخیر درد تو با چایی نبات حل بشو نیست دختر ، وگرنه میرفتم ی چایی نبات حسابی برات
میاوردم ک بخوری بلکه دردت بیفته ..
- خانم جون ؟ من ک دل درد ندارم !
+ دل درد نداری مادر ولی درد دل ک داری ..
وقتی میشینی رو این تخت و نیم ساعت ب حوض خیره میشی یعنی درد دل داری ،
درد دلم با چایی نبات حل بشو نیست !
خندیدمو ب چشمای مهربون سبز رنگش ک
زیرش پر از چروک شده بود زل زدم
+ اونجوری نگام نکن ما هم جوون بودیم
خیلی هم از شما بهتر این چیزا حالیمون میشه
جوون ک بودم از خیاط خونه ک میومدم ی
روز چشمم خورد بهش ..
زل زده بود بهم پلکم نمیزد
قبلا تعریفشو از دخترای خیاط خونه شنیده بودم
یکی از قدبلندش میگفت یکی از جوونمردیش !
جونم برات بگه ..
ب خودم اومدم دیدم شبا خوابم نمیبره ..
مامان خدا بیامرزم میپرسید
مگه جونور تو جونته ک انقد وول میخوری بچه
منم میگفتم دلم درد میکنه
چشمت روز بد نبینه دختر
هرشب ک خوابم نمیبرد
مامان خدابیامرزم ی چایی نبات
میداد ب خوردم
چ میدونست واقعا ی چیزی رفته تو جونمو در نمیاد
آره مادرجون
درد دل چایی نبات حالیش نمیشه
دوا دارو هم افاقه نمیکنه ..
وقتی ک داشت ب سختی از جاش پا میشد ، گفتم
- خانم جون ؟ خب چی شد ؟ بعدش ؟
+ بابا بزرگ خدابیامرزت خیلی دوستم داشت ..
من برم قورمه سبزیو بار بزارم
ک بچه ها شب میخوان بیان اینجا
توهم پاشو مادر با غم و غصه با خیره شدن
به در و دیوار کار درست نمیشه ..
این قیافه ک تو گرفتی
خواجه حافظ شیرازی هم میدونه چی تو دلته !
حالا اگه اون خودشو میزنه ب اون راه یا
نمیخواد ک بفهمه ، ک دیگه دست پا زدن الکی
نداره ..
خواستنی با کوچکترین چیز میفهمه ،
نخواستنی هم خودتو بکشی نمیخواد ک
بفهمه ..
تو دلم گفتم خوش ب حالت مادرجون
ک ب عشقت رسیدی .. ک درد دلت خوب شد ..
وقتی رفتم تو اتاق
چشمم خورد ب عکس اقاجون خدابیامرز
روی دیوار اتاق
راستی اقاجون ک قدش بلند نبود !! 💛
میاوردم ک بخوری بلکه دردت بیفته ..
- خانم جون ؟ من ک دل درد ندارم !
+ دل درد نداری مادر ولی درد دل ک داری ..
وقتی میشینی رو این تخت و نیم ساعت ب حوض خیره میشی یعنی درد دل داری ،
درد دلم با چایی نبات حل بشو نیست !
خندیدمو ب چشمای مهربون سبز رنگش ک
زیرش پر از چروک شده بود زل زدم
+ اونجوری نگام نکن ما هم جوون بودیم
خیلی هم از شما بهتر این چیزا حالیمون میشه
جوون ک بودم از خیاط خونه ک میومدم ی
روز چشمم خورد بهش ..
زل زده بود بهم پلکم نمیزد
قبلا تعریفشو از دخترای خیاط خونه شنیده بودم
یکی از قدبلندش میگفت یکی از جوونمردیش !
جونم برات بگه ..
ب خودم اومدم دیدم شبا خوابم نمیبره ..
مامان خدا بیامرزم میپرسید
مگه جونور تو جونته ک انقد وول میخوری بچه
منم میگفتم دلم درد میکنه
چشمت روز بد نبینه دختر
هرشب ک خوابم نمیبرد
مامان خدابیامرزم ی چایی نبات
میداد ب خوردم
چ میدونست واقعا ی چیزی رفته تو جونمو در نمیاد
آره مادرجون
درد دل چایی نبات حالیش نمیشه
دوا دارو هم افاقه نمیکنه ..
وقتی ک داشت ب سختی از جاش پا میشد ، گفتم
- خانم جون ؟ خب چی شد ؟ بعدش ؟
+ بابا بزرگ خدابیامرزت خیلی دوستم داشت ..
من برم قورمه سبزیو بار بزارم
ک بچه ها شب میخوان بیان اینجا
توهم پاشو مادر با غم و غصه با خیره شدن
به در و دیوار کار درست نمیشه ..
این قیافه ک تو گرفتی
خواجه حافظ شیرازی هم میدونه چی تو دلته !
حالا اگه اون خودشو میزنه ب اون راه یا
نمیخواد ک بفهمه ، ک دیگه دست پا زدن الکی
نداره ..
خواستنی با کوچکترین چیز میفهمه ،
نخواستنی هم خودتو بکشی نمیخواد ک
بفهمه ..
تو دلم گفتم خوش ب حالت مادرجون
ک ب عشقت رسیدی .. ک درد دلت خوب شد ..
وقتی رفتم تو اتاق
چشمم خورد ب عکس اقاجون خدابیامرز
روی دیوار اتاق
راستی اقاجون ک قدش بلند نبود !! 💛
۵۸.۵k
۱۰ دی ۱۴۰۱