پسر دایی پارک
پارت۳
که یهو جیمین دستام رو توی دستای خودش جا داد و گفت
_من همیشه کنارتان و هرموقع که چیزی خواستی یا ناراحت بودی متونی به من بگی
+مرسی
توی طول راه داشتم به این فکر میکرم من و جیمین همیشه باهم بودیم حتی تو به مدرسه بودیم جیمین بخاطر من یک سال دیر تر درسشو شروع کرد تا با من باشه من و جیمین خیلی دعوا میکنیم ولی باز هم تنها هم دیگه رو داریم جیمین همه ی راز هارو به من میگه و من هم بهش میگم جیمین موچی کوچولوی منه و من بیبی موچیشم اینکه من جیمینو دارم خوشحالم میکنه توی فکر خودم بودم که یهو
_ بیبی موچی خوبی ؟
+اره خوبم فقط داشتم فکر میکردم
_به چی ؟
+ها…به تو
_چرا به من ؟
+داشتم به این فکر میکرم که منو تو از بچه گی باهم بودیم و همه چیز هم دیگه رو میدونیم
_دقیقا (خنده)
مهماندار:مسافران عزیز همگی توجه کنید داریم کم کم به مقصد خود نزدیک میشویم روی صندلی های خود نشست و کمربند های خود را ببندید
_اوه داریم میرسیم من خیلی هیجان دارم
+منم دوست دارم بدونم مدرسمون چه شکلیه
_راست میگی به نظرت بچه هاش چطورین ؟
+ نمیدونم
+راستی دیروز بابام بهم زنگ زد
_چ…چی ؟چطوری ؟چی گفت ؟
+باشه هول نکن الن بهت میگم(خنده؛
_زود بگو
+گفت که یه شرکت زده اسمشم شرکت جئونه گفت که میدونه داریم برمیگردیم کره و گفت که فردا برم شرکتش با تو
_برای چی من؟
+نمیدونم
_باشه ،خر استرس انداختی به جونم
+نمیری (خنده)
_با مزه
رسیدیم رفتیم توی فرودگاه که …..
_________________
همایت کنید شرطا نرسیده بود ولی گذاشتم
شرط:
۵لایک
۵کامنت💓💕
که یهو جیمین دستام رو توی دستای خودش جا داد و گفت
_من همیشه کنارتان و هرموقع که چیزی خواستی یا ناراحت بودی متونی به من بگی
+مرسی
توی طول راه داشتم به این فکر میکرم من و جیمین همیشه باهم بودیم حتی تو به مدرسه بودیم جیمین بخاطر من یک سال دیر تر درسشو شروع کرد تا با من باشه من و جیمین خیلی دعوا میکنیم ولی باز هم تنها هم دیگه رو داریم جیمین همه ی راز هارو به من میگه و من هم بهش میگم جیمین موچی کوچولوی منه و من بیبی موچیشم اینکه من جیمینو دارم خوشحالم میکنه توی فکر خودم بودم که یهو
_ بیبی موچی خوبی ؟
+اره خوبم فقط داشتم فکر میکردم
_به چی ؟
+ها…به تو
_چرا به من ؟
+داشتم به این فکر میکرم که منو تو از بچه گی باهم بودیم و همه چیز هم دیگه رو میدونیم
_دقیقا (خنده)
مهماندار:مسافران عزیز همگی توجه کنید داریم کم کم به مقصد خود نزدیک میشویم روی صندلی های خود نشست و کمربند های خود را ببندید
_اوه داریم میرسیم من خیلی هیجان دارم
+منم دوست دارم بدونم مدرسمون چه شکلیه
_راست میگی به نظرت بچه هاش چطورین ؟
+ نمیدونم
+راستی دیروز بابام بهم زنگ زد
_چ…چی ؟چطوری ؟چی گفت ؟
+باشه هول نکن الن بهت میگم(خنده؛
_زود بگو
+گفت که یه شرکت زده اسمشم شرکت جئونه گفت که میدونه داریم برمیگردیم کره و گفت که فردا برم شرکتش با تو
_برای چی من؟
+نمیدونم
_باشه ،خر استرس انداختی به جونم
+نمیری (خنده)
_با مزه
رسیدیم رفتیم توی فرودگاه که …..
_________________
همایت کنید شرطا نرسیده بود ولی گذاشتم
شرط:
۵لایک
۵کامنت💓💕
۷.۴k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.