شاهزاده کتاب
#شاهزاده_کتاب
P=11
+پام لیز خورد و افتادم تو بغل تهیونگ چشمای عسلیش واقعاااا زیبا بود داشت نزدیک صورتم میشد که یهو یونا امد داخل
> اوپس
- آ آ آ آ یونا
+ میگم دختر کوچولو اینجا چیکار میکنم
(با بلند شدنش لز روی پاهای ته)
< دیدم تو اتاقت نیستی گفتم بیام اتاق ته شاید اونجا باشی که بله داشتین
+ حرفشو سریع قط کردم و گفتم . اوکی بریم
< یسسسس
+ تو لباس نداری
< اوم فقط همینه
+ اوکی بریم بخریم
رفتم تو اتاق خودم و لباسو پوشیدم
داشتم میرفتم پایین که دیدم ته محو من شده و اماده نشسته روی کاناپه
+ رفتم نزدیکشم و گفتم
+ چیه روح
- حرفشو قط کردم و کشیدمش سمت خودم
و شروع به بوسیدنش کردم
+ خواستم از روی پاهاش بلند شم که یهو لبام گرم شد دیدم ته داره میبوسیدم ولی خب چون باهاش قهر بود سریع ازش جدا شدم
از روی پاهاش بلند شدم که دیدم صدای شلیک میاد
+ این چیه
- همینجا بشین من میام
+ اوکی
- رفتم پایین دیدم یونا پخش زمین شده
اون مرتیکه ی عوضی هم اونجا
( ادمین : براتون توضیح میدم مرتیکه ی عوضی کیه )
- همشونو کشتم که داشتم میرفتم سمت یونا دیدم که ی مرتیکه یونا رو از مو گرفته بود و درحالی که یه بچه ی ⁴ ساله داشت جون میداد تهدیدم کرد که میکشتش منم فقط التماس میکردم
+ رفتم پایین و از پله های پشتی رفتم دیدم داره یونا رو میکشه یدونه از تفنگ هایی که اون آدما داشتن رو برداشتم و رفتم نزدیگ
..........
خمارررررر تا پارت بعددددد🦋💞
شرایط 💞🦋
⁴ لایک 🦋💞
³ کامنت💞🦋
⁶⁴ تایی شدن🦋💞
P=11
+پام لیز خورد و افتادم تو بغل تهیونگ چشمای عسلیش واقعاااا زیبا بود داشت نزدیک صورتم میشد که یهو یونا امد داخل
> اوپس
- آ آ آ آ یونا
+ میگم دختر کوچولو اینجا چیکار میکنم
(با بلند شدنش لز روی پاهای ته)
< دیدم تو اتاقت نیستی گفتم بیام اتاق ته شاید اونجا باشی که بله داشتین
+ حرفشو سریع قط کردم و گفتم . اوکی بریم
< یسسسس
+ تو لباس نداری
< اوم فقط همینه
+ اوکی بریم بخریم
رفتم تو اتاق خودم و لباسو پوشیدم
داشتم میرفتم پایین که دیدم ته محو من شده و اماده نشسته روی کاناپه
+ رفتم نزدیکشم و گفتم
+ چیه روح
- حرفشو قط کردم و کشیدمش سمت خودم
و شروع به بوسیدنش کردم
+ خواستم از روی پاهاش بلند شم که یهو لبام گرم شد دیدم ته داره میبوسیدم ولی خب چون باهاش قهر بود سریع ازش جدا شدم
از روی پاهاش بلند شدم که دیدم صدای شلیک میاد
+ این چیه
- همینجا بشین من میام
+ اوکی
- رفتم پایین دیدم یونا پخش زمین شده
اون مرتیکه ی عوضی هم اونجا
( ادمین : براتون توضیح میدم مرتیکه ی عوضی کیه )
- همشونو کشتم که داشتم میرفتم سمت یونا دیدم که ی مرتیکه یونا رو از مو گرفته بود و درحالی که یه بچه ی ⁴ ساله داشت جون میداد تهدیدم کرد که میکشتش منم فقط التماس میکردم
+ رفتم پایین و از پله های پشتی رفتم دیدم داره یونا رو میکشه یدونه از تفنگ هایی که اون آدما داشتن رو برداشتم و رفتم نزدیگ
..........
خمارررررر تا پارت بعددددد🦋💞
شرایط 💞🦋
⁴ لایک 🦋💞
³ کامنت💞🦋
⁶⁴ تایی شدن🦋💞
۶.۹k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.