تکپارتی ادامه
گفتم تک پارتی اما انگار نشد
😂
_تو با چه حقی بهش دست زدی هااا مرتیکه عوضی میدونم چیکارت کنم نشست روی پسره و تا میخورد زدتش
همه مردم جمع شده بودن یورا که تو شک فرو رفته بود دست و پا شو گم کرد نمیتونست کاری کنه تهیونگ اومد کوک رو از اون پسره جدا کرد کوک یه نگاه به پسره کرد و به نگاه به یورا کرد که به پسره نگاه میکرد تفنگشو در آورد و یه دونه تو کله مرده خالی کرد بنگ ...
همه جیغ کنان فرار کردن حتی گارسون
ها یورا با دیدن این صحنه نزدیک بود غش کنه که کوک گرفتتش برآید استایل بلندش کرد و از بار خارج شدن و سوار ماشینش کرد و بعد چند مینی رسیدن به عمارت کوک بازم یورا رو برآید بلند کرد و برد گذاشت رو تخت اتاقش تا چند دقیقه به صورت زیبای عشقش نگاهی انداخت اون واقعا بی نقص بود اون با تمام دختر های تو دنیا فرق داشت کوک با تکون خوردن یورا از تصوراتش اومد بیرون
_آخ سرم من کجام
+پیش ددیت عزیزم
_تو چرا بازم برگشتی ها لطفاً بزار من برم خواهش میکنم
+نه دیگه نشد میدونی تو این چهار سال چقدر دنبالت گشتم من..خیلی..خیلی دوست دارم...یورا..درکم کن خو توهم
..بغض
کوک داشت میرفت سمت در که از اتاق خارج بشه یورا دستش رو گرفت و لباشو گذاشت رو لباش و بعد چند مینی به خاطر کمبود نفس از هم جدا شدن
+این یعنی یه فرصت دیگه بهم میدی
_آره ..
+مرسی ازت ملکه زندگی من
.....
و اونا تا آخر عمرشون به خوبی خوشی زندگی کردن
لیلی لیلی هوو دست دست
یورا چقدر قشنگه کوک ایشالا مبارکت باشه 😂😐🙂🙂💔💋
😂
_تو با چه حقی بهش دست زدی هااا مرتیکه عوضی میدونم چیکارت کنم نشست روی پسره و تا میخورد زدتش
همه مردم جمع شده بودن یورا که تو شک فرو رفته بود دست و پا شو گم کرد نمیتونست کاری کنه تهیونگ اومد کوک رو از اون پسره جدا کرد کوک یه نگاه به پسره کرد و به نگاه به یورا کرد که به پسره نگاه میکرد تفنگشو در آورد و یه دونه تو کله مرده خالی کرد بنگ ...
همه جیغ کنان فرار کردن حتی گارسون
ها یورا با دیدن این صحنه نزدیک بود غش کنه که کوک گرفتتش برآید استایل بلندش کرد و از بار خارج شدن و سوار ماشینش کرد و بعد چند مینی رسیدن به عمارت کوک بازم یورا رو برآید بلند کرد و برد گذاشت رو تخت اتاقش تا چند دقیقه به صورت زیبای عشقش نگاهی انداخت اون واقعا بی نقص بود اون با تمام دختر های تو دنیا فرق داشت کوک با تکون خوردن یورا از تصوراتش اومد بیرون
_آخ سرم من کجام
+پیش ددیت عزیزم
_تو چرا بازم برگشتی ها لطفاً بزار من برم خواهش میکنم
+نه دیگه نشد میدونی تو این چهار سال چقدر دنبالت گشتم من..خیلی..خیلی دوست دارم...یورا..درکم کن خو توهم
..بغض
کوک داشت میرفت سمت در که از اتاق خارج بشه یورا دستش رو گرفت و لباشو گذاشت رو لباش و بعد چند مینی به خاطر کمبود نفس از هم جدا شدن
+این یعنی یه فرصت دیگه بهم میدی
_آره ..
+مرسی ازت ملکه زندگی من
.....
و اونا تا آخر عمرشون به خوبی خوشی زندگی کردن
لیلی لیلی هوو دست دست
یورا چقدر قشنگه کوک ایشالا مبارکت باشه 😂😐🙂🙂💔💋
۷.۴k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲