تک پارتی تهیونگ
ساعت 10 صبح.
تنها رو تخت دراز کشیده بودم.
چند ماهی از جداییمون میگذشت.
جدایی منو تهیونگ.هر شب دارم به اون پارتی فاکی فکر میکنم.
(فلش بک)
با تهیونگ وارد یه امارت بزرگ شدیم.کلی آدم اونجا بودن.همه با هم صحبت میکردن و با هم میخندیدن.
رفتیم ی گوشه رو صندلی نشستیم.
(تهیونگ+ ا/ت_)
+من میرم برای خودم شراب بگیرم.
توام میخوای؟
_نه
+اوکی
ی ربع از رفتن تهیونگ میگذره.رفتم ببینم چیکار میکنه.
با چیزی که دیدم برق از سرم پرید.
تهیونگ ی دخترو بغل کرده بودو میبوسید.
_تهیونگ(با بغض)
*این کیه تهیونگ؟
+اونطور که فکر میکنی نیست.
*تهیونگ این کیه؟
با تمام توانم دوییدم و ازونجا خارج شدم.
+ا/ت صبر کنننن(با داد)
_دهنتو ببند عوضی من دوستت داشتم.
+ولی من هنوزم دوستت دارم ا/ت باور کن.
_آره معلومه.حالا فهمیدم چرا جدیدا باهام سرد برخورد میکنی..هق...حالا فهمیدم..ه..ق چرا بهم اهمیت نمیدی.
+نه ا/ت این حرفو نزن من عاشقتم.
_اگه تو عاشقمی من بهتره بمیرم.
+ا/تتتت.
وقتی از اون امارت خارج شدم رفتم سمت خونه تا وسایلمو جمع کن.
+ا/ت چه غلطی داری میکنی؟
_واست مهمه؟
+آرههه من دوستت دارم.
_حالا که نابود شدم؟الان باید دوستم داشته باشی؟(با گریه)
+میخوای ولم کنی؟
_بلهه
(بازگشت به زمان حال)
دارم تو یه هتل زندگی میکنم.
وقتی به یاد هر لحظه دوستت دارم هایی که بهم میگفت میافتم به خودم لعنت میفرستم.
چرا باید دوستم داشته باشی لعنتی من خودمم خودمو دوست ندارم.
دوباره به ساعت نگاهی انداختم.
10:20
زمان مثل باد میگذره.
کاش زمان وایسته.
کاش زمان وایسته تا من برم به دیدن تهیونگ.اصلا کاش تو یه روز گیر میکردم.روزی که خواستم از تهیونگ جدا شم.کاش کور میشدم کاش نمیرفتم ببینم تهیونگ چیکار میکنه.یعنی تا آخر عمرم باید حسرت بخورم؟
لباس خوب پوشیدم و از خونه زدم بیرون درو که باز کردم نامه ای جلو پام افتاد.
شروع کردم به خوندن نامه:ا/ت دلم برات تنگ شده.نمیشه برگردی؟
قول میدم تا تهش باهات بمونم.
بهت قول میدم عاشقت بمونم.
قول میدم هر شب تو بغل من بخوابی و هر روز تو بغل من بیدار شی قول میدم ا/ت فقط برگرد.
_تهیونگ(بغض)
+جانم
_چی؟(برگشتم پشت سرم بود)
_تهیوووونگ
+های بیب.امیدوارم منو ببخشی.میزاری برگردم؟
_من میبخشمت لطفا برگرد.
+آه چاگییی(منو تو بغلش کشید و بوسید)
مایل به حمایت🧡
Lee_yeonsoo
تنها رو تخت دراز کشیده بودم.
چند ماهی از جداییمون میگذشت.
جدایی منو تهیونگ.هر شب دارم به اون پارتی فاکی فکر میکنم.
(فلش بک)
با تهیونگ وارد یه امارت بزرگ شدیم.کلی آدم اونجا بودن.همه با هم صحبت میکردن و با هم میخندیدن.
رفتیم ی گوشه رو صندلی نشستیم.
(تهیونگ+ ا/ت_)
+من میرم برای خودم شراب بگیرم.
توام میخوای؟
_نه
+اوکی
ی ربع از رفتن تهیونگ میگذره.رفتم ببینم چیکار میکنه.
با چیزی که دیدم برق از سرم پرید.
تهیونگ ی دخترو بغل کرده بودو میبوسید.
_تهیونگ(با بغض)
*این کیه تهیونگ؟
+اونطور که فکر میکنی نیست.
*تهیونگ این کیه؟
با تمام توانم دوییدم و ازونجا خارج شدم.
+ا/ت صبر کنننن(با داد)
_دهنتو ببند عوضی من دوستت داشتم.
+ولی من هنوزم دوستت دارم ا/ت باور کن.
_آره معلومه.حالا فهمیدم چرا جدیدا باهام سرد برخورد میکنی..هق...حالا فهمیدم..ه..ق چرا بهم اهمیت نمیدی.
+نه ا/ت این حرفو نزن من عاشقتم.
_اگه تو عاشقمی من بهتره بمیرم.
+ا/تتتت.
وقتی از اون امارت خارج شدم رفتم سمت خونه تا وسایلمو جمع کن.
+ا/ت چه غلطی داری میکنی؟
_واست مهمه؟
+آرههه من دوستت دارم.
_حالا که نابود شدم؟الان باید دوستم داشته باشی؟(با گریه)
+میخوای ولم کنی؟
_بلهه
(بازگشت به زمان حال)
دارم تو یه هتل زندگی میکنم.
وقتی به یاد هر لحظه دوستت دارم هایی که بهم میگفت میافتم به خودم لعنت میفرستم.
چرا باید دوستم داشته باشی لعنتی من خودمم خودمو دوست ندارم.
دوباره به ساعت نگاهی انداختم.
10:20
زمان مثل باد میگذره.
کاش زمان وایسته.
کاش زمان وایسته تا من برم به دیدن تهیونگ.اصلا کاش تو یه روز گیر میکردم.روزی که خواستم از تهیونگ جدا شم.کاش کور میشدم کاش نمیرفتم ببینم تهیونگ چیکار میکنه.یعنی تا آخر عمرم باید حسرت بخورم؟
لباس خوب پوشیدم و از خونه زدم بیرون درو که باز کردم نامه ای جلو پام افتاد.
شروع کردم به خوندن نامه:ا/ت دلم برات تنگ شده.نمیشه برگردی؟
قول میدم تا تهش باهات بمونم.
بهت قول میدم عاشقت بمونم.
قول میدم هر شب تو بغل من بخوابی و هر روز تو بغل من بیدار شی قول میدم ا/ت فقط برگرد.
_تهیونگ(بغض)
+جانم
_چی؟(برگشتم پشت سرم بود)
_تهیوووونگ
+های بیب.امیدوارم منو ببخشی.میزاری برگردم؟
_من میبخشمت لطفا برگرد.
+آه چاگییی(منو تو بغلش کشید و بوسید)
مایل به حمایت🧡
Lee_yeonsoo
۱۱.۱k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.