پارت اولش آپ کردم خوشتون امد بگین بقیشم بزارم
پارت ¹
#درد_خاموشی
ساعت نزدیک 7صبح بود با نور خورشید چشم هاشو باز کرد نگاهی به سقف کرد با صدای در از افکارش پوچ بیرون آمد اجازه داد طرف داخل بیاد
-آقای هیونجین پدرتون --
حرفش با ادامه حرف هیونجین خورده شد
فهمیدم بگو الان میاد
وقتی زن بیرون رفت از روی تخت بلند شد سمت دست شویی رفت آبی به صورتش زد امد بیرون لباس هاشو با یک دست تیشرت شلوارک مشکی عوض کرد جوراب های مشکی شو از کشو زیز برداشت پوشید سمت آینه رفت موهاش دوباره بلند شده بودن بی حوصله یه تکونی به موهاش داد از در بیرون رفت با صدای های پایین متوجه شد مهمون دارن وقتی وارد پله ها شد از پایین نگاه به مهمان ها کرد پسری هم سن سال های خودش با سایز کوچیک تر موهای بلوند بلندی که میدرخشید چشم های آبی رنگ مثل اقیانوس
کک مک های نامنظم اما زیبا لبای برجسته ای فرم صورتش رو کامل میکرد نگاهی به فرد دوم کرد "مادرش بود یا خواهر چقدر جوون و شبیه این پسره هست " هیونجین پیش خودش گفت
فرد سوم هم کسی جز پدرش نبود آروم از پله ها رفت پایین
افراد با حضور اون پسر برگشتن نگاهی بهش کردن مادر فلیکس به سمت پسرک قدم برداشت با فاصله متوسط سلامی کرد سرشو به نشانه احترام پایین آورد هیونجین سلام کرد اونم احترام گذاشت مادر فلیکس آرومی سرشو بالا آورد نفس آروم بیرون داد گفت
=سلام آقای هوانگ هیونجین--
هیونجین بگین راحت ترم از فامیلم خوشم نمیاد
زن اولش تعجب کرد بعد لبخندی زد نگاهش رو به عقب داد که دید فلیکس خیلی عادی به پسر روبه رو زل زده
با آمدن اون فرد سرشو چرخوند با دیدن پسری قد بلند موهای مشکی چشمای مشکی خال زیر چشمم لبای برجسته ای ثانیه به فکر رفت بعد متوجه نگاه های سنگین فرد شد
"این چرا اینجوریه نکن مشکل داره کج نگاه میکنه مردیکه خنگ "
فلیکس پیش خودش فکر میکرد با صدای مادرش به خودش آمد احترامی برای پسر گذاشت پسر بزرگ تر دستش رو جلو برد فلیکس لبخندی زد دست رو داخل دست پسر گذاشت هیونجین تک خنده ای زد ذره به دست پسر مقابل فشار آورد باعث شد فلیکس اخی زیر لب بگه بعد دست شو رها کرد پدر هیونجین نگاهی به اون دوتا کرد لبخندی زد گفت
×بهتره هیونجین اتاق فلیکس رو نشون بده منم با خانوم لی یکم صحبت میکنیم
هیونجین نگاهی کرد تا امد حرفی بزنه که پدرش ادامه داد
×بهتره برین
و بعد به نگاهی به سمت خانوم لی کرد آروم به سمت پذیرایی قدم برداشتن
هیونجین زیر نگاهی به فلیکس کرد آروم رفت جلو چمدون پسر رو گرفت به سمت بالا رفت فلیکس متعجب از این سرد بودن پسر آروم پشت سرش به طبقه بالا رفت
#هیونلیکس #هیونجین #فلیکس #بی_تی_اس #استر_کیدز #تهیونگ #فیک #عشق #درد_خاموشی #جونکوک #تهیونگ #نامجون #جین #شوگا #JoongDunk #PeacefulProperty #سریال #کره_جنوبی #زیبای_حقیقی #شیطان_من
#درد_خاموشی
ساعت نزدیک 7صبح بود با نور خورشید چشم هاشو باز کرد نگاهی به سقف کرد با صدای در از افکارش پوچ بیرون آمد اجازه داد طرف داخل بیاد
-آقای هیونجین پدرتون --
حرفش با ادامه حرف هیونجین خورده شد
فهمیدم بگو الان میاد
وقتی زن بیرون رفت از روی تخت بلند شد سمت دست شویی رفت آبی به صورتش زد امد بیرون لباس هاشو با یک دست تیشرت شلوارک مشکی عوض کرد جوراب های مشکی شو از کشو زیز برداشت پوشید سمت آینه رفت موهاش دوباره بلند شده بودن بی حوصله یه تکونی به موهاش داد از در بیرون رفت با صدای های پایین متوجه شد مهمون دارن وقتی وارد پله ها شد از پایین نگاه به مهمان ها کرد پسری هم سن سال های خودش با سایز کوچیک تر موهای بلوند بلندی که میدرخشید چشم های آبی رنگ مثل اقیانوس
کک مک های نامنظم اما زیبا لبای برجسته ای فرم صورتش رو کامل میکرد نگاهی به فرد دوم کرد "مادرش بود یا خواهر چقدر جوون و شبیه این پسره هست " هیونجین پیش خودش گفت
فرد سوم هم کسی جز پدرش نبود آروم از پله ها رفت پایین
افراد با حضور اون پسر برگشتن نگاهی بهش کردن مادر فلیکس به سمت پسرک قدم برداشت با فاصله متوسط سلامی کرد سرشو به نشانه احترام پایین آورد هیونجین سلام کرد اونم احترام گذاشت مادر فلیکس آرومی سرشو بالا آورد نفس آروم بیرون داد گفت
=سلام آقای هوانگ هیونجین--
هیونجین بگین راحت ترم از فامیلم خوشم نمیاد
زن اولش تعجب کرد بعد لبخندی زد نگاهش رو به عقب داد که دید فلیکس خیلی عادی به پسر روبه رو زل زده
با آمدن اون فرد سرشو چرخوند با دیدن پسری قد بلند موهای مشکی چشمای مشکی خال زیر چشمم لبای برجسته ای ثانیه به فکر رفت بعد متوجه نگاه های سنگین فرد شد
"این چرا اینجوریه نکن مشکل داره کج نگاه میکنه مردیکه خنگ "
فلیکس پیش خودش فکر میکرد با صدای مادرش به خودش آمد احترامی برای پسر گذاشت پسر بزرگ تر دستش رو جلو برد فلیکس لبخندی زد دست رو داخل دست پسر گذاشت هیونجین تک خنده ای زد ذره به دست پسر مقابل فشار آورد باعث شد فلیکس اخی زیر لب بگه بعد دست شو رها کرد پدر هیونجین نگاهی به اون دوتا کرد لبخندی زد گفت
×بهتره هیونجین اتاق فلیکس رو نشون بده منم با خانوم لی یکم صحبت میکنیم
هیونجین نگاهی کرد تا امد حرفی بزنه که پدرش ادامه داد
×بهتره برین
و بعد به نگاهی به سمت خانوم لی کرد آروم به سمت پذیرایی قدم برداشتن
هیونجین زیر نگاهی به فلیکس کرد آروم رفت جلو چمدون پسر رو گرفت به سمت بالا رفت فلیکس متعجب از این سرد بودن پسر آروم پشت سرش به طبقه بالا رفت
#هیونلیکس #هیونجین #فلیکس #بی_تی_اس #استر_کیدز #تهیونگ #فیک #عشق #درد_خاموشی #جونکوک #تهیونگ #نامجون #جین #شوگا #JoongDunk #PeacefulProperty #سریال #کره_جنوبی #زیبای_حقیقی #شیطان_من
۲۷۶
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.