برادر ناتنی من 4...
ویو ا.ت
بلاخره ساعت 6 بعد از ظهر شد و ما رفتیم آماده بشم
لباس سفید برای عروسی پوشیدیم
انگار اون یه روز برای من صد سال بود چون خیلی با مامان
موچی مون و کوک و ته راحت شده بودم و مثل مامان خودمون بود
رفتیم داخل و منو دخترا مامانو بریم پیش عاقد بعد
چند دقیقه بله رو گفتم و همه جا سرو صدا شده بود
با چیزی که دیدم قلبم وایساد جون رو دیدم که داره یه دختره رو میبوسه ( دوست پسرش)
رفتم و یکی کشیدم توی گوشش
+: تو خجالت نمی بکشی ها دوست دختر داری با یکی میریزی روی هم هه ازتونم بعید نیست چون کسی دیگه به اسم ا.ت توی زندگی تو وجود ندارهههه
&: سلام ا.ت
+: ها؟ مین هوووووووو
&: چقدر بزرگ شدی چند وقته ندیدمت
+: انگار همین دیروز بود که 18 سالمون بود
&: هه اونموقع تو 18 سالت نبود 10سالت بود
+: بیشعور اصلا قهرم
_: ا.ت
+: او کوککککک بیا اینجا ببین این دوست بچگیه منه لی مین هو و لی مین هو این برادر منه کوک
&: تا اونجایی که من یادمه برادری نداشتی
+: میدونم این برادر ناتنیمه تازه دو تا دیگشون اونجان به اسم جیمین و ته
&: اوهوم اوکی
_: ا.ت کارت دارم میشه بیای
+: اوهوم مین هو من میرم دیگه
&: اوکی پس خداحافظ
+: خداحافظ
کوک منو برد یه جا دور از چشم مین هو
+: خوب واسه چی اومدیم اینجا
_: هیچی
+: هن؟
_: خوب ویژه اممممم
+: آها بعد شب عروسی باید کجا بریم ؟
می خواستی اینو بپرسی؟
_: خوب اره کجا باید بریم اونا که میرم خونه و... خوب ما باید چی کار کنیم
+: من و لیسا و نورا سه تا عمارت داریم اونجا رو مثل خونه ی خودمون کردیم
چند ماه اونجا میمیونیم و بر میگردیم بابا گفته تو با من بیای
جیمین با نورا و ته با لیسا
_: اون وقت چرا من با تو؟
+: بابا گفته
_: باشه
+: چرا من هر چی می گم می گی باشه
_: خوب چی بگم؟
+: عادی صحبت کن رسمی صحبت میکنی من معذب می شم
_: اوووو ماشه بابا زانوی غم بغل نگیررررر
+: حالا شددددد
شب شد و مراسم تموم شد ما هم رفتیم عمارت خودم
منو کوک نتونستم زیپ لباسمو بکشم پایین
کوک رو صدا زدم
+: کوککککک
_: هوم
+: میشه کمکم کنی
_: چه کمکی
+: میشه زیپ این لباسم برام بکشی پایین
_: هن؟
+: میشه اینو بکشی پایین
_: ا ام باشه
+: مرسی
کوک اومد و زیپ لباسمو کشید پایین و سریع رفت بیرون
شاید خجالت کشیدن خوب ولش این چند ماه باید بهش بگم دوسش دارم وگرنه دیر میشه
لباسمو عوض کردم و رفتیم خوابیدیم
ویو صبح ا.ت
چشمامو باز کردم و رفتم کارای شخصی رو انجام دادم و
رفتم پایین اما کوک پایین نبود گفتم شاید بالاس
رفتم بالا توی اتاقش دیدم خوابیده رفتم پیشش دیدم داره
از تب میسوزه صداش زدم
+: کوک
_.....
+: کوک
_:....
+: کوککککککک کوک بیدار شو بیدار شووووووو
_: ا ا ا.ت
+: کوک پاشو پاشو برم برات قرص بیارم
_: باشه برو
رفتم و براش قرص آوردم خورد که یهو لبش رو برد سمت لبم و منو بوسید
+: ک کوک
_: ا.ت من دوست دارم
+: چی؟
_: من دوست دارم خیلی زیاد
+: منم دوست دارم تو سریع خوب شو باشه (با گریه)
_: اه گریه نکن دیگه نکردم که
+: باشه میشه بیام پیشت؟
_: اما سرما می خوری!
+: نه نمی خورم بزار بیام پیشت
_: باشه بیا
رفتم توی بغل کوک بغلش بهم آرامش میداد
ویو کوک
صبح شده بود انگار توی عروسی از یکی سرما خوردم
داشتم مثل چی میلرزیدم که ا.ت اومد تو و اومد پیشم رفت و یه قرص برام آورد کارام دست خودم نبود بوسیدمش و
بهش گفتم دوسش دارم و اونم گفت دوسم داره گفت دوسمممممم دارهههههه
بعد اومد توی بغلم خودشو جا کرد و خوابید منم خوابیدم
و....
خمارییییییییی😁
اسلاید یک استایل ا.ت
اسلاید دوم استایل لیسا
اسلاید سوم استایل نورا
بلاخره ساعت 6 بعد از ظهر شد و ما رفتیم آماده بشم
لباس سفید برای عروسی پوشیدیم
انگار اون یه روز برای من صد سال بود چون خیلی با مامان
موچی مون و کوک و ته راحت شده بودم و مثل مامان خودمون بود
رفتیم داخل و منو دخترا مامانو بریم پیش عاقد بعد
چند دقیقه بله رو گفتم و همه جا سرو صدا شده بود
با چیزی که دیدم قلبم وایساد جون رو دیدم که داره یه دختره رو میبوسه ( دوست پسرش)
رفتم و یکی کشیدم توی گوشش
+: تو خجالت نمی بکشی ها دوست دختر داری با یکی میریزی روی هم هه ازتونم بعید نیست چون کسی دیگه به اسم ا.ت توی زندگی تو وجود ندارهههه
&: سلام ا.ت
+: ها؟ مین هوووووووو
&: چقدر بزرگ شدی چند وقته ندیدمت
+: انگار همین دیروز بود که 18 سالمون بود
&: هه اونموقع تو 18 سالت نبود 10سالت بود
+: بیشعور اصلا قهرم
_: ا.ت
+: او کوککککک بیا اینجا ببین این دوست بچگیه منه لی مین هو و لی مین هو این برادر منه کوک
&: تا اونجایی که من یادمه برادری نداشتی
+: میدونم این برادر ناتنیمه تازه دو تا دیگشون اونجان به اسم جیمین و ته
&: اوهوم اوکی
_: ا.ت کارت دارم میشه بیای
+: اوهوم مین هو من میرم دیگه
&: اوکی پس خداحافظ
+: خداحافظ
کوک منو برد یه جا دور از چشم مین هو
+: خوب واسه چی اومدیم اینجا
_: هیچی
+: هن؟
_: خوب ویژه اممممم
+: آها بعد شب عروسی باید کجا بریم ؟
می خواستی اینو بپرسی؟
_: خوب اره کجا باید بریم اونا که میرم خونه و... خوب ما باید چی کار کنیم
+: من و لیسا و نورا سه تا عمارت داریم اونجا رو مثل خونه ی خودمون کردیم
چند ماه اونجا میمیونیم و بر میگردیم بابا گفته تو با من بیای
جیمین با نورا و ته با لیسا
_: اون وقت چرا من با تو؟
+: بابا گفته
_: باشه
+: چرا من هر چی می گم می گی باشه
_: خوب چی بگم؟
+: عادی صحبت کن رسمی صحبت میکنی من معذب می شم
_: اوووو ماشه بابا زانوی غم بغل نگیررررر
+: حالا شددددد
شب شد و مراسم تموم شد ما هم رفتیم عمارت خودم
منو کوک نتونستم زیپ لباسمو بکشم پایین
کوک رو صدا زدم
+: کوککککک
_: هوم
+: میشه کمکم کنی
_: چه کمکی
+: میشه زیپ این لباسم برام بکشی پایین
_: هن؟
+: میشه اینو بکشی پایین
_: ا ام باشه
+: مرسی
کوک اومد و زیپ لباسمو کشید پایین و سریع رفت بیرون
شاید خجالت کشیدن خوب ولش این چند ماه باید بهش بگم دوسش دارم وگرنه دیر میشه
لباسمو عوض کردم و رفتیم خوابیدیم
ویو صبح ا.ت
چشمامو باز کردم و رفتم کارای شخصی رو انجام دادم و
رفتم پایین اما کوک پایین نبود گفتم شاید بالاس
رفتم بالا توی اتاقش دیدم خوابیده رفتم پیشش دیدم داره
از تب میسوزه صداش زدم
+: کوک
_.....
+: کوک
_:....
+: کوککککککک کوک بیدار شو بیدار شووووووو
_: ا ا ا.ت
+: کوک پاشو پاشو برم برات قرص بیارم
_: باشه برو
رفتم و براش قرص آوردم خورد که یهو لبش رو برد سمت لبم و منو بوسید
+: ک کوک
_: ا.ت من دوست دارم
+: چی؟
_: من دوست دارم خیلی زیاد
+: منم دوست دارم تو سریع خوب شو باشه (با گریه)
_: اه گریه نکن دیگه نکردم که
+: باشه میشه بیام پیشت؟
_: اما سرما می خوری!
+: نه نمی خورم بزار بیام پیشت
_: باشه بیا
رفتم توی بغل کوک بغلش بهم آرامش میداد
ویو کوک
صبح شده بود انگار توی عروسی از یکی سرما خوردم
داشتم مثل چی میلرزیدم که ا.ت اومد تو و اومد پیشم رفت و یه قرص برام آورد کارام دست خودم نبود بوسیدمش و
بهش گفتم دوسش دارم و اونم گفت دوسم داره گفت دوسمممممم دارهههههه
بعد اومد توی بغلم خودشو جا کرد و خوابید منم خوابیدم
و....
خمارییییییییی😁
اسلاید یک استایل ا.ت
اسلاید دوم استایل لیسا
اسلاید سوم استایل نورا
۱۷.۰k
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.