پارت دوازدهم
«هانول»
این چهار روز گذشت منم کم کم به این کار عادت کردم ولی نمیدونم چرا با این پسره کنار نمیام :..
یه جلسه با رییس جونگ هون داشتیم منم کارامو کردم رفتم
جونگ هون :..خو همین هفته پروژه مون رو شروع میکنیم امیدوارم موفق باشید
سو بین :..خو کی فیلمبرداری شروع میشه
جونگ هون:..همین امروز هانول جونگ سو شما هم میتونید برید ممکنه خبرنگارا یا شایعات اینا
بریزن
جونگ سو:..چشم
(منم سرمو به تایید تکون دادم)
(همه پاشدن منم رفتم سمت محل کار قرار عصر بریم صحنه فیلمبرداری پشت سرم هم جونگ سو و سو بین بودن نمیدونم این پسره چقدر بیکار هی میاد توی محل کارم رفت سمت صندلیش خودشو انداخت بعد کم کم همه اومدن )
گوشیم زنگ خورد
خبر نگار بودن
هانول:…سلام
خبرنگار :..سلام مقاله هارو دیدین واقعا درسته
هانول:..چی
(رفتم یه نگاهی انداختم با داد گفتم خودم از صدام ترسیدم)
هانول:….کی این تایپ رو نوشته
که سوبین یه متر پرید همه داشتن با تعجب به کامپیوتر نگاه میکردن
دختره:..وای ریوجین چیکار کردی بهت گفتم خوب تایپ رو بنویسی
ریوجین:..معذرت میخام
(که صدای تلفنا شروع شد اما خوبه درمورد سو بین نبود مگه نه کمپانی رو آتیش میزد)
(یه نیم ساعتی گذشت جواب رو به اشتباهی تایپ کردن تایید کردیم )
منو جونگ سو هم رفتیم
صحنه فیلمبرداری هم شروع شد منو جونگ سو
روی صندلی نشسته بودیم داشتیم نوشیدنی میخوردیم
جونگ سو::..اصلا فکرشو نمیکردم یه روز با این صحنه مواجه شم ببین این کارکنان چقدر سختی میکشن واسه یه فیلم
هانول::..هوم همینطوره فکر میکردم این تولید کردن فیلم چقدر آسونه اما کارگردان باید خودشو جر بده تا درست حسابی بازی کنن
جونگ سو:..ولی کار کردن با این روابط عمومی خیلی سخته هانول من برم بازیگر شم
هانول:..تو دیگه زیادی گیر دادی بشین بچه فقط تایپ بنویس
جونگ سو:..ها ها تو مسخره کن
هانول من برم کاروان به کارام برسم
(لپ تاپ و چند تا کاغذ برداشتم الان برم با شایعات سروکله بزنم سرم توی کاغذها بود سوار کاروان شدم لپ تاپ رو باز کردم داشتم شایعات رو میخوندم بیشترش ماله سو بین بود )
هانول :..الان من باید فحش ها مملکت رو جمع کنم
(همبا لپ تاپ ور میرفتم هم هی غر میزدم که یکی هی به بازوم دست میزد منم فکر میکردم ریوجین باشه)
هانول:..اوف ریوجین بزار من اینا رو جمع کنم
سو بین؛..هانول
(منم با شوک سرمو برگردونم بهش)
هانول:..تو توی کاروان من چیکار داری
سو بین :..ببخشید اینو باید از تو بپرسم
هانول:..چی
(یه نگاه به دورو بر انداختم اه من چطوری اومدم اینجا زود وسایلمو جمع کردم میخواستم برم که خودکارم افتاد دو باره برگشتم فرار کردم
اه هانول حواست کجا بود دختره تو چطوری رفتی
کاروان این پسره هی با خودم غر میزدم اومدم کاروان خودم اوففففففففف)
این چهار روز گذشت منم کم کم به این کار عادت کردم ولی نمیدونم چرا با این پسره کنار نمیام :..
یه جلسه با رییس جونگ هون داشتیم منم کارامو کردم رفتم
جونگ هون :..خو همین هفته پروژه مون رو شروع میکنیم امیدوارم موفق باشید
سو بین :..خو کی فیلمبرداری شروع میشه
جونگ هون:..همین امروز هانول جونگ سو شما هم میتونید برید ممکنه خبرنگارا یا شایعات اینا
بریزن
جونگ سو:..چشم
(منم سرمو به تایید تکون دادم)
(همه پاشدن منم رفتم سمت محل کار قرار عصر بریم صحنه فیلمبرداری پشت سرم هم جونگ سو و سو بین بودن نمیدونم این پسره چقدر بیکار هی میاد توی محل کارم رفت سمت صندلیش خودشو انداخت بعد کم کم همه اومدن )
گوشیم زنگ خورد
خبر نگار بودن
هانول:…سلام
خبرنگار :..سلام مقاله هارو دیدین واقعا درسته
هانول:..چی
(رفتم یه نگاهی انداختم با داد گفتم خودم از صدام ترسیدم)
هانول:….کی این تایپ رو نوشته
که سوبین یه متر پرید همه داشتن با تعجب به کامپیوتر نگاه میکردن
دختره:..وای ریوجین چیکار کردی بهت گفتم خوب تایپ رو بنویسی
ریوجین:..معذرت میخام
(که صدای تلفنا شروع شد اما خوبه درمورد سو بین نبود مگه نه کمپانی رو آتیش میزد)
(یه نیم ساعتی گذشت جواب رو به اشتباهی تایپ کردن تایید کردیم )
منو جونگ سو هم رفتیم
صحنه فیلمبرداری هم شروع شد منو جونگ سو
روی صندلی نشسته بودیم داشتیم نوشیدنی میخوردیم
جونگ سو::..اصلا فکرشو نمیکردم یه روز با این صحنه مواجه شم ببین این کارکنان چقدر سختی میکشن واسه یه فیلم
هانول::..هوم همینطوره فکر میکردم این تولید کردن فیلم چقدر آسونه اما کارگردان باید خودشو جر بده تا درست حسابی بازی کنن
جونگ سو:..ولی کار کردن با این روابط عمومی خیلی سخته هانول من برم بازیگر شم
هانول:..تو دیگه زیادی گیر دادی بشین بچه فقط تایپ بنویس
جونگ سو:..ها ها تو مسخره کن
هانول من برم کاروان به کارام برسم
(لپ تاپ و چند تا کاغذ برداشتم الان برم با شایعات سروکله بزنم سرم توی کاغذها بود سوار کاروان شدم لپ تاپ رو باز کردم داشتم شایعات رو میخوندم بیشترش ماله سو بین بود )
هانول :..الان من باید فحش ها مملکت رو جمع کنم
(همبا لپ تاپ ور میرفتم هم هی غر میزدم که یکی هی به بازوم دست میزد منم فکر میکردم ریوجین باشه)
هانول:..اوف ریوجین بزار من اینا رو جمع کنم
سو بین؛..هانول
(منم با شوک سرمو برگردونم بهش)
هانول:..تو توی کاروان من چیکار داری
سو بین :..ببخشید اینو باید از تو بپرسم
هانول:..چی
(یه نگاه به دورو بر انداختم اه من چطوری اومدم اینجا زود وسایلمو جمع کردم میخواستم برم که خودکارم افتاد دو باره برگشتم فرار کردم
اه هانول حواست کجا بود دختره تو چطوری رفتی
کاروان این پسره هی با خودم غر میزدم اومدم کاروان خودم اوففففففففف)
۲۲۳
۲۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.