عشق یهویی²³
عشقیهویی²³
²هفته بعد
اتویو
تو این دو هفته خیلی اتفاقای باحالی افتاد
منو دخترا رو عده ی کمی شناختن و از این بابت خیلی خوشحالم
مامان ایناعم فهمیدن و مشکلی ندارن
امروز قراره با دخترا بریم بار
هانول با جونگکوکم میان
چی بپوشم؟
اها این عالیه!(عکسو میزارم)
یکم ارایش بکنم(اینم اگه شد میزارم)
عالیه! خب بزم تا دیر نشده
م/ات ـ کجا ب سلامتی خانم دنسر؟
ات ـ یاا مامان*خنده*دارم میرم با دخترا بار
م/ات ـ مواظب باش ندزدنت
ات ـ چشم...فعلا
سوار ماشین شدم و رفتم بار
ات ـ سلام ب همهگی!
لیسا ـ سلام خانومی
ات ـ تهیونگ؟
تهیونگ ـ سلام..خوبی؟
ات ـ مرسـ...یاااا یونگیییییییی
یونگیویو
تو حال خودم بودم یهو ات اومد بغلم کرد
یونگی ـ سلام پیشولییییی
ات ـ خوبی؟اینجا چیکا میکنی؟
یونگی ـ اومدم لباس بگیرم..ماشالا مغز نداریا پیشی*خنده*
ات ـ حیح..بیا پیش ما بشینیم
تهیونگویو
یونگی؟اون اینجا چیکا میکرد؟
عوف...
(اینجا بگم یونگی و تهیونگ رابطهی خوبی باهم ندارن)
ات ـ یونگی بیا پیش من بشین
تهیونگ ـ منم پیش تو میشینم
جونگکوک ـ من چی؟
ات ـ تو دوس دختر داری پس گمشو..تهیونگ توعم ک دوس دختر داری پس گمشو
تهیونگ ـ من دوس دختر ندارم
ات ـ حالا هرچی..نمیخام پیشم بشینی
تهیونگ ـ *تخریب شخصیتی شد..*
یونگی ـ *زبون درازی میکنه*
تهیونگ ـ مرض..
ات ـ جنی یادته اون موقع داشتی لومون میدادی؟الان نوبت منه!
جنی ـ چـ..چیو میخای لو بدی؟؟
ات ـ فک کنم جنی خانم رو یکی کراشهـ...
جنی ـ ک.ص میگه عزیزان..ات یلحظه بیا
ات ـ هوم؟
جنی ـ یااا من حواسم نبود..بعدشم نفهمیده بودن ک
ات ـ راس میگی..ولی من کرم دارم*لبخند شیطانی*
جنی ـ باشه پس منم میگم رو کی کراش داریـ..
ات ـ گوه خوردم*لبخند*
جنی ـ خوبه خودتم میدونی*لبخند*
*ویو داخل خونه*
ات ـ سلام مامانـ...
عمهی ات ـ سلاممممم ات جونممممممم
ات ـ وات؟
عمهی ات ـ میمون بهت خوبی نیومده
ات ـ اها..من میرم بالا...
م/ات ـ نه بیا باهات حرف دارم
ات ـ بله چیشده؟
م/ات ـ ات میدونم سخته..ولی..تو باید..با....................ازدواج کنی
ات ـ چیییییی؟؟؟
ـــ
خمارییییییییی😈
شرط میزارم فقد جرم بدین من بدتر لج میکنم نمیزارم گفته باشم
⁴⁰لایک
⁵⁰کامنت
(عوف..)
ببینم چ میکنین
²هفته بعد
اتویو
تو این دو هفته خیلی اتفاقای باحالی افتاد
منو دخترا رو عده ی کمی شناختن و از این بابت خیلی خوشحالم
مامان ایناعم فهمیدن و مشکلی ندارن
امروز قراره با دخترا بریم بار
هانول با جونگکوکم میان
چی بپوشم؟
اها این عالیه!(عکسو میزارم)
یکم ارایش بکنم(اینم اگه شد میزارم)
عالیه! خب بزم تا دیر نشده
م/ات ـ کجا ب سلامتی خانم دنسر؟
ات ـ یاا مامان*خنده*دارم میرم با دخترا بار
م/ات ـ مواظب باش ندزدنت
ات ـ چشم...فعلا
سوار ماشین شدم و رفتم بار
ات ـ سلام ب همهگی!
لیسا ـ سلام خانومی
ات ـ تهیونگ؟
تهیونگ ـ سلام..خوبی؟
ات ـ مرسـ...یاااا یونگیییییییی
یونگیویو
تو حال خودم بودم یهو ات اومد بغلم کرد
یونگی ـ سلام پیشولییییی
ات ـ خوبی؟اینجا چیکا میکنی؟
یونگی ـ اومدم لباس بگیرم..ماشالا مغز نداریا پیشی*خنده*
ات ـ حیح..بیا پیش ما بشینیم
تهیونگویو
یونگی؟اون اینجا چیکا میکرد؟
عوف...
(اینجا بگم یونگی و تهیونگ رابطهی خوبی باهم ندارن)
ات ـ یونگی بیا پیش من بشین
تهیونگ ـ منم پیش تو میشینم
جونگکوک ـ من چی؟
ات ـ تو دوس دختر داری پس گمشو..تهیونگ توعم ک دوس دختر داری پس گمشو
تهیونگ ـ من دوس دختر ندارم
ات ـ حالا هرچی..نمیخام پیشم بشینی
تهیونگ ـ *تخریب شخصیتی شد..*
یونگی ـ *زبون درازی میکنه*
تهیونگ ـ مرض..
ات ـ جنی یادته اون موقع داشتی لومون میدادی؟الان نوبت منه!
جنی ـ چـ..چیو میخای لو بدی؟؟
ات ـ فک کنم جنی خانم رو یکی کراشهـ...
جنی ـ ک.ص میگه عزیزان..ات یلحظه بیا
ات ـ هوم؟
جنی ـ یااا من حواسم نبود..بعدشم نفهمیده بودن ک
ات ـ راس میگی..ولی من کرم دارم*لبخند شیطانی*
جنی ـ باشه پس منم میگم رو کی کراش داریـ..
ات ـ گوه خوردم*لبخند*
جنی ـ خوبه خودتم میدونی*لبخند*
*ویو داخل خونه*
ات ـ سلام مامانـ...
عمهی ات ـ سلاممممم ات جونممممممم
ات ـ وات؟
عمهی ات ـ میمون بهت خوبی نیومده
ات ـ اها..من میرم بالا...
م/ات ـ نه بیا باهات حرف دارم
ات ـ بله چیشده؟
م/ات ـ ات میدونم سخته..ولی..تو باید..با....................ازدواج کنی
ات ـ چیییییی؟؟؟
ـــ
خمارییییییییی😈
شرط میزارم فقد جرم بدین من بدتر لج میکنم نمیزارم گفته باشم
⁴⁰لایک
⁵⁰کامنت
(عوف..)
ببینم چ میکنین
۱۹.۹k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.