تاوان شباهتم £.........p6
.چشمام و با تمام سنگینیه پلکام باز کردم ... مبهم بودم و سردر گم ولی چشمام و یکم که مالیدم .......جایی که توش به زیاد شدن ضربان قلبم حق میدادم ... من ... منو میخواد .... شکنجهی سفید بکنه .... شکنجه ای که از هرچیزی دردناک تره .... من این بخش از شکنجه رو تو کتاب اقتصادی خونده بودم... بدترین نوع شکنجه روحی ...سوزشِ اشکام و روی گونه هام حس میکردم ... از روی تخت پاشدم و به دیوار های یکنواخت سفید چشم دوخت ام دوتا دوربین داشت یکی گوشه چپ یکی گوشه راست سمت مجاورش ...
لباس های تنم هم سفید بود رفتم
وسط اتاق افتادم رو زانو هامو دستامو کشیدم بالا با تمام عجزی (فارسی میگه اینا رو )
ا،ت: خدایا خواهش میکنم ... خودت میدونی جز رضای تو من کار دیگه نکردم( گریه)تو خوب میدونی من چقدر تلاش کردم به اینجا رسیدم ... خودت خوب میدونی چه شب هایی که تا صب بخاطر این روز هام بیدار موندم تلاش کردم و اون همه زحمت کشیدم .... خودت خوب میدونی من هیچ اشتباهی تو اون عمل انجام ندادم .... (گریه)خدایا خواهش میکنم منو تو این غربت خاک خورده تنها نزار (گریه ) ازت خواهش میکنم این مستحق من نیست ....( گریه )
(همه ی اینا رو فارسی میگه )
دستامو از بالا رو به پایین کشیدمو دستامو زجه وار به زمین سرد سپید کوبیدم با هر کوبندن دستم به زمین گلایه هامو شروع کردم
ا،ت: خدایا مامانم الان منتظره منه ( گریه)
خدایا ازت خواهش میکنم ...(گریه )صدامو بشنو ...صدامو بشوووو (بلند و گریه )
با صدای باز شدن در رومو برگردوندم سمت در همون مرد سنگ دل بود
(فارسی میگه )
ا،ت: پست فطرت(عصبی )
اشکامو پاک کردمو صاف تو چشماش زل زدم از رو زمین پاشدم روبه روش وایسادم ......وایسادم تو تخم چشماش زل زدم ...جلوش وایسادم تا اعتماد بنفسش گور نگیره
با نفرتی که داشتم سعی کردم صدامو صاف کنم تا فکر نکنه ازش میترسم ... لرزش صدامو خفه کردم گفتم
ا،ت: من زنت و نکشتم ، من فقط یه جراح ام
تهیونگ : قصاص مقابل قصاص
ا،ت : چه قصاصی ؟؟؟؟ ( بلند) میفهمی من.....
که با سیلی که به صورتم زد حرف ام
کاملا قطع شد ... انقدر محکم زد که خورد شدن فک ام و غرور ناچیزم و حس میکردم ...با اون سیلی فقط رومو اونطرف کردم نزاشتم پاهام ضعف نشون بدن و چند متر پرت بشم اون ور ... برگشتم سمتش ولی صدام لرزید
ا،ت : تو شاهکار کردی ... تو چی فکر کردی پیش خودت ؟؟ چون مردی زورت بهم میرسه ؟ بیا بزن (یکم بلند )بزن منووووو (بلند)
بعد نزدیک تر شدم گفتم
ا،ت: بزن ... بدو بزن ... ههه .( پوزخند)انقدر بی غیرتی که دست رو دختری بلند میکنی که هیچ زوری از خودش نداره ...دختری که غریبه و خانوادهاش اینجا نیس (بغض)برادری نداره که تن به تن باهات بجنگه و نزار تو عه بی غیرت ضعیف کشی کنی (نزدیکه تهیونگه)
تو چشماش زل زده بودم و فقط دوس داشتم از این مرداب خلاص بشم
ازش فاصله گرفتم و پشت بهش کردم اون فقط به حرکات ام نگاه میکرد
لباس های تنم هم سفید بود رفتم
وسط اتاق افتادم رو زانو هامو دستامو کشیدم بالا با تمام عجزی (فارسی میگه اینا رو )
ا،ت: خدایا خواهش میکنم ... خودت میدونی جز رضای تو من کار دیگه نکردم( گریه)تو خوب میدونی من چقدر تلاش کردم به اینجا رسیدم ... خودت خوب میدونی چه شب هایی که تا صب بخاطر این روز هام بیدار موندم تلاش کردم و اون همه زحمت کشیدم .... خودت خوب میدونی من هیچ اشتباهی تو اون عمل انجام ندادم .... (گریه)خدایا خواهش میکنم منو تو این غربت خاک خورده تنها نزار (گریه ) ازت خواهش میکنم این مستحق من نیست ....( گریه )
(همه ی اینا رو فارسی میگه )
دستامو از بالا رو به پایین کشیدمو دستامو زجه وار به زمین سرد سپید کوبیدم با هر کوبندن دستم به زمین گلایه هامو شروع کردم
ا،ت: خدایا مامانم الان منتظره منه ( گریه)
خدایا ازت خواهش میکنم ...(گریه )صدامو بشنو ...صدامو بشوووو (بلند و گریه )
با صدای باز شدن در رومو برگردوندم سمت در همون مرد سنگ دل بود
(فارسی میگه )
ا،ت: پست فطرت(عصبی )
اشکامو پاک کردمو صاف تو چشماش زل زدم از رو زمین پاشدم روبه روش وایسادم ......وایسادم تو تخم چشماش زل زدم ...جلوش وایسادم تا اعتماد بنفسش گور نگیره
با نفرتی که داشتم سعی کردم صدامو صاف کنم تا فکر نکنه ازش میترسم ... لرزش صدامو خفه کردم گفتم
ا،ت: من زنت و نکشتم ، من فقط یه جراح ام
تهیونگ : قصاص مقابل قصاص
ا،ت : چه قصاصی ؟؟؟؟ ( بلند) میفهمی من.....
که با سیلی که به صورتم زد حرف ام
کاملا قطع شد ... انقدر محکم زد که خورد شدن فک ام و غرور ناچیزم و حس میکردم ...با اون سیلی فقط رومو اونطرف کردم نزاشتم پاهام ضعف نشون بدن و چند متر پرت بشم اون ور ... برگشتم سمتش ولی صدام لرزید
ا،ت : تو شاهکار کردی ... تو چی فکر کردی پیش خودت ؟؟ چون مردی زورت بهم میرسه ؟ بیا بزن (یکم بلند )بزن منووووو (بلند)
بعد نزدیک تر شدم گفتم
ا،ت: بزن ... بدو بزن ... ههه .( پوزخند)انقدر بی غیرتی که دست رو دختری بلند میکنی که هیچ زوری از خودش نداره ...دختری که غریبه و خانوادهاش اینجا نیس (بغض)برادری نداره که تن به تن باهات بجنگه و نزار تو عه بی غیرت ضعیف کشی کنی (نزدیکه تهیونگه)
تو چشماش زل زده بودم و فقط دوس داشتم از این مرداب خلاص بشم
ازش فاصله گرفتم و پشت بهش کردم اون فقط به حرکات ام نگاه میکرد
۶.۰k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.