پارت 34
پارت 34
ا/ت ویو
بعد از اینکه رسیدم به خونه سریع رفتم سمت اتاقم یه دوش 5 دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون لباسامو پوشیدم و گرفتم خوابیدم صبح با صدای گوشیم بلند شدم شماره ناشناس بود جواب دادم
ا/ت : بله
سون جو : پس خودتی
ا/ت : سون جو تو از کجا
نزاشت ا/ت حرفش رو تموم کنه و گفت
سون جو : میدونی که برای من کاری نداره
ا/ت: چیکار داری؟
سون جو : آ چرا اول صبحی اعصاب نداری چیشده نکنه با نامجون کات کردی؟
ا/ت تو دلش : هه( پوزخند) فکر میکنه منو و نامجون با همیم بزار منم اذیتش کنم
ا/ت : نه اتفاقا دیشب شب خیلی خوبی بود
سون جو : خفه شو عوضی (با داد گفت)
ا/ت : چیه شنیدن واقعیت برات درد داره؟
سون جو : میگم خفه شو و ساعت 8 شب بیا ورودی جنگل
بعد هم قط کرد بعد به من میگه بی اعصاب عجب
حالم خیلی خوب شد اذیتش کردم آههه بلاخره این صبح قشنگو شروع میکنیم رفتم یه دوش گرفتم و اومدم بیرون وقتی لباسامو پوشیدم رفتم پایین یه صبح قشنگ بهبه
رسیدم به میز صبحونه هیچ کس نبود کلی صبحونه خوردم و بعد هم رفتم سر کارا باید با مکس میرفتیم تا جنسارو تو یه خونه خرابه و دور افتاده تحویل بدیم داشتم میرفتم سمت در که مکس صدام کرد
مکس : ا/ت... ا/ت
ا/ت : ع مکس اومدی؟ داشتم میومدم دنبالت
مکس : لازم نیست اومدم
ا/ت : پس بریم
بعد هم رفتم سمت موتورم اونم اومد سوار شد راه افتادم با آخرین سرعتم رفتم تا هر چه زودتر برسیم چون دیر شده بود
مکس عادت داشت به تند رفتن من برای همین صداش در نمی اومد که مثل نامجون کل شهرو بزاره رو سرش به افکارم خندیدم این چیه من دارم میگم
وقتی رسیدیم اونا منتظر بودن رفتیم جلو و سلام کردیم
اونا هم متقابلا سلام کردن به مکس اشاره کردم که جنسارو بده جنسارو که دادیم گفتم
ا/ت : خب من کارم و کردم حالا نوبت توعه
مرده : البته
بعد به بادیگاردش اشاره کرد که پولارو بده اونم پولارو داد به مکس وقتی که چک کرد در گوشم گفت :
مکس : همشون درستن
روب مرده گفتم
ا/ت : خوبه تقلب کار نیستی
مرده : خب معلومه
اینو که گفت از یه طرف صدای شلیک گلوله اومد
خب امیدوارم خوشتون بیاد 😊💓💙🌻
بازم میگم لطفا کامنت بزارید حتی اگه بده لطفا بگید ممنونم 🥲🥺💓
از اینکه حمایت میکنید ازتون ممنونم (◍•ᴗ•◍) 🌻🌻
ا/ت ویو
بعد از اینکه رسیدم به خونه سریع رفتم سمت اتاقم یه دوش 5 دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون لباسامو پوشیدم و گرفتم خوابیدم صبح با صدای گوشیم بلند شدم شماره ناشناس بود جواب دادم
ا/ت : بله
سون جو : پس خودتی
ا/ت : سون جو تو از کجا
نزاشت ا/ت حرفش رو تموم کنه و گفت
سون جو : میدونی که برای من کاری نداره
ا/ت: چیکار داری؟
سون جو : آ چرا اول صبحی اعصاب نداری چیشده نکنه با نامجون کات کردی؟
ا/ت تو دلش : هه( پوزخند) فکر میکنه منو و نامجون با همیم بزار منم اذیتش کنم
ا/ت : نه اتفاقا دیشب شب خیلی خوبی بود
سون جو : خفه شو عوضی (با داد گفت)
ا/ت : چیه شنیدن واقعیت برات درد داره؟
سون جو : میگم خفه شو و ساعت 8 شب بیا ورودی جنگل
بعد هم قط کرد بعد به من میگه بی اعصاب عجب
حالم خیلی خوب شد اذیتش کردم آههه بلاخره این صبح قشنگو شروع میکنیم رفتم یه دوش گرفتم و اومدم بیرون وقتی لباسامو پوشیدم رفتم پایین یه صبح قشنگ بهبه
رسیدم به میز صبحونه هیچ کس نبود کلی صبحونه خوردم و بعد هم رفتم سر کارا باید با مکس میرفتیم تا جنسارو تو یه خونه خرابه و دور افتاده تحویل بدیم داشتم میرفتم سمت در که مکس صدام کرد
مکس : ا/ت... ا/ت
ا/ت : ع مکس اومدی؟ داشتم میومدم دنبالت
مکس : لازم نیست اومدم
ا/ت : پس بریم
بعد هم رفتم سمت موتورم اونم اومد سوار شد راه افتادم با آخرین سرعتم رفتم تا هر چه زودتر برسیم چون دیر شده بود
مکس عادت داشت به تند رفتن من برای همین صداش در نمی اومد که مثل نامجون کل شهرو بزاره رو سرش به افکارم خندیدم این چیه من دارم میگم
وقتی رسیدیم اونا منتظر بودن رفتیم جلو و سلام کردیم
اونا هم متقابلا سلام کردن به مکس اشاره کردم که جنسارو بده جنسارو که دادیم گفتم
ا/ت : خب من کارم و کردم حالا نوبت توعه
مرده : البته
بعد به بادیگاردش اشاره کرد که پولارو بده اونم پولارو داد به مکس وقتی که چک کرد در گوشم گفت :
مکس : همشون درستن
روب مرده گفتم
ا/ت : خوبه تقلب کار نیستی
مرده : خب معلومه
اینو که گفت از یه طرف صدای شلیک گلوله اومد
خب امیدوارم خوشتون بیاد 😊💓💙🌻
بازم میگم لطفا کامنت بزارید حتی اگه بده لطفا بگید ممنونم 🥲🥺💓
از اینکه حمایت میکنید ازتون ممنونم (◍•ᴗ•◍) 🌻🌻
۳۳.۰k
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.