پارت 105
یکی دیگه اومد و گفت:
- فرمانده همه جا رو گشتیم خالیه، رفتن.
جیمین عصبی به کاپوت ماشین مشت میکوبد و میغرد:
جیمین: نه- نه یعنی چی؟ ت من الان کجاست ؟
#جیمین
عصبی کتم رو، روی تخت انداختم و به سمت بار گوشه اتاق رفتم، یه
جام برای خودم ریختم، همراه بطری و نوشیدنی وارد تراس شدم. روی
صندلی گهوارهای نشستم و جام رو مزه-مزه کردم، ت من کجاس؟
الان پیش کیه؟ حالش چطوره؟ بچه خوبه؟ عصبی همه جام رو یک سرِ
باال کشیدم. دستم بهت برسه خودم نابودت میکنم! با ورود هیون به
بالکن بهش خیره شدم که گفت:
هیون: پسر چرا با خودت اینطور میکنی؟
با پوزخند تلخی گفتم:
جیمین : هیون دارم دیوونه میشم، ت و بچم نیستن.
کنارم نشست و برای خودش یه جام پر کرد و گفت:
هیون: روزی که شنیدم عاشق شدی، جا خوردم آخه جیمین ما کجا عاشقی
کجا!
یه قلپ خورد و ادامه داد:
هیون : اما وقتی زن داداش ت رو دیدم فهمیدم چرا عاشق شدی.
با لبخند تلخی جامم رو دوباره پر کردم
ساعت رو بستم و ادکلن رو، روی
مچ دستهام و گردنم زدم.
باید کالنتری میرفتم تا خبری بگیرم. از خونه بیرون زدم، سوار ماشین
شدم و به سمت کلانتری حرکت کردم. رسیدم، پارک کردم و پیاده شدم.
وارد کلانتری شدم و به سمت اتاق شوگا رفتم. در زدم که با صدای
بفرمایید وارد شدم از جاش بلند شد و گفت:
شوگا: سلام داداش.
جیمین: سالم چطوری؟
شوگا: خوبم، بیا بشین.
وارد شدم، در رو بستم و گفتم:
- ممنون داداش فقط اومدم یه خبر از...
- فرمانده همه جا رو گشتیم خالیه، رفتن.
جیمین عصبی به کاپوت ماشین مشت میکوبد و میغرد:
جیمین: نه- نه یعنی چی؟ ت من الان کجاست ؟
#جیمین
عصبی کتم رو، روی تخت انداختم و به سمت بار گوشه اتاق رفتم، یه
جام برای خودم ریختم، همراه بطری و نوشیدنی وارد تراس شدم. روی
صندلی گهوارهای نشستم و جام رو مزه-مزه کردم، ت من کجاس؟
الان پیش کیه؟ حالش چطوره؟ بچه خوبه؟ عصبی همه جام رو یک سرِ
باال کشیدم. دستم بهت برسه خودم نابودت میکنم! با ورود هیون به
بالکن بهش خیره شدم که گفت:
هیون: پسر چرا با خودت اینطور میکنی؟
با پوزخند تلخی گفتم:
جیمین : هیون دارم دیوونه میشم، ت و بچم نیستن.
کنارم نشست و برای خودش یه جام پر کرد و گفت:
هیون: روزی که شنیدم عاشق شدی، جا خوردم آخه جیمین ما کجا عاشقی
کجا!
یه قلپ خورد و ادامه داد:
هیون : اما وقتی زن داداش ت رو دیدم فهمیدم چرا عاشق شدی.
با لبخند تلخی جامم رو دوباره پر کردم
ساعت رو بستم و ادکلن رو، روی
مچ دستهام و گردنم زدم.
باید کالنتری میرفتم تا خبری بگیرم. از خونه بیرون زدم، سوار ماشین
شدم و به سمت کلانتری حرکت کردم. رسیدم، پارک کردم و پیاده شدم.
وارد کلانتری شدم و به سمت اتاق شوگا رفتم. در زدم که با صدای
بفرمایید وارد شدم از جاش بلند شد و گفت:
شوگا: سلام داداش.
جیمین: سالم چطوری؟
شوگا: خوبم، بیا بشین.
وارد شدم، در رو بستم و گفتم:
- ممنون داداش فقط اومدم یه خبر از...
۸.۱k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.