𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆³⁸
𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆³⁸
chapter②
(این پارت اصلیه قبلی به دلیل اینکه'شاید' هیت حساب میشد حذف کردم)
کوک هنوز از خواب بیدار نشده بود...از فرصت استفاده کردم و به انتهای عمارت MR رفتم...
یه پیچی به سمت چپ داشت از اون سمت رفتم...به یه اتاق دیگه رسیدم...دستگیره رو گرفتم و بازش کردم...قفل نبود!
اتاق تاریک و پر از تار عنکبوت بود...
میخواستم وارد اتاق بشم که موجودی از زیر پام سریع رد شد...
میخواستم جیغ بزنم ولی جلوی دهنمو گرفتم...
ات: موش اینجا چه غلطی میکنه*آروم*
وارد اتاق شدم...تاریک بود...اتاق نسبتاً بزرگی بود اما هیچی نمیدیدم...پریز برق رو زدم... چندین بار ولی لامپ روشن نشد...
تقریباً وسطای اتاق بودم...
گوشیمو روشن کردم و تو حالت چراغ قوه گذاشتم...
به سمت اتاق گرفتم...
خالی بود...
برگشتم...
لرزه ای به تنم اومد...
یه نفر اونجا بود...
صورتش معلوم نبود...
به دستاش نگاه انداختم تتو داشت!
ات: کوک زهرم ترکید*داد. کیوت*
کوک: کی گفت بیای اینجا؟*مشکوک*
ات: کنجکاوی!
کوک: دیگه نیایا
ات: چشم*لبخند*
فکر کردم الان قراره حرصی بشه ولی نه چه عجب مهربون شده بود....
chapter②
(این پارت اصلیه قبلی به دلیل اینکه'شاید' هیت حساب میشد حذف کردم)
کوک هنوز از خواب بیدار نشده بود...از فرصت استفاده کردم و به انتهای عمارت MR رفتم...
یه پیچی به سمت چپ داشت از اون سمت رفتم...به یه اتاق دیگه رسیدم...دستگیره رو گرفتم و بازش کردم...قفل نبود!
اتاق تاریک و پر از تار عنکبوت بود...
میخواستم وارد اتاق بشم که موجودی از زیر پام سریع رد شد...
میخواستم جیغ بزنم ولی جلوی دهنمو گرفتم...
ات: موش اینجا چه غلطی میکنه*آروم*
وارد اتاق شدم...تاریک بود...اتاق نسبتاً بزرگی بود اما هیچی نمیدیدم...پریز برق رو زدم... چندین بار ولی لامپ روشن نشد...
تقریباً وسطای اتاق بودم...
گوشیمو روشن کردم و تو حالت چراغ قوه گذاشتم...
به سمت اتاق گرفتم...
خالی بود...
برگشتم...
لرزه ای به تنم اومد...
یه نفر اونجا بود...
صورتش معلوم نبود...
به دستاش نگاه انداختم تتو داشت!
ات: کوک زهرم ترکید*داد. کیوت*
کوک: کی گفت بیای اینجا؟*مشکوک*
ات: کنجکاوی!
کوک: دیگه نیایا
ات: چشم*لبخند*
فکر کردم الان قراره حرصی بشه ولی نه چه عجب مهربون شده بود....
۱۹.۱k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.