ابنبات ترش. پارت 34
صدای خرد شدن قبلم خیلی بلنده
ترک هاش داره سرتاسرش رو میگیره
غم همانند سم داشت توی رگام می چرخید
قلبم داشت خودش رو به در و دیوار می کوبید که خودشو تسکین بده
ولی مغزم تنها جایی بود که هنوز بهش سم نرسیده بود و ناتوان نشده بود
شاید همچی دقیقا همینجوریه که باید باشه
رابطه ی ما از پایه اشتباه بود
شاید اگر ما هرگز همدیگه رو نمیدیدیم هر دوتامون زندگی بهتری داشتیم
خودم تازه اول ازش خواستم جدا بشیم پس دیگه الان حق ناراحتی ندارم چون خودم همه ی کار ها رو کردم
من گولش زدم،من ازش سواستفاده کردم وکلی منه ناخوشایند دیگه
اشک هام داشتن خفه ام می کردن
از درون داشتن تمام بدنم رو می گرفتن ولی فقط مقدار کمی از اون می تونست از چشمام بباد بیرون
می گن گریه برای بیان دردیه که کلمات برای بیانش کافی نیست
آخرین باری که اینجوری گریه کردم سر خاکسپاری مادر و پدرم بود
ما دقیقا قبل از مرگشون کلی بدهی بار آوردیم و کلی طلبکار داشتیم
یادمه اون روز قبلش اینقدر توی اتاق تنهاترین کردم تا تهیونگ متوجه ناراحتیم نشه توی مراسم هیچ اشکی برام نمونده بود.
تهیونگ چون خیلی کوچیک بود داشت توی بغلم گریه می کرد،فکر کنم اون زمان ۳ یا ۴ سالش بود
جمعیت زیادی اونجا بود ولی هیچکس به جز من و جیهوپ برای ادای سوگواری نیومده بودیم
اکثرا کسایی بودن که می خواستن ببینن اونا چی برامون به جا گذاشتن
بعضیا طلبکار
بعضیا مفت خور هایی که غذای مجانی دیده بودن
بعضیا ساکنین مهربون محله که برای کمک به ما اومده بودن که یکی از اون ها خانم مین، که یه سوپری کوچیک نزدیک خونه ی ما داشت و ما با اون دوست بودیم و همیشه به من و تهیونگ ابنبات می داد
یادمه وقتی داشتن بالا سر جنازه حرف می زدن و براش دعا می کردن یه زنی چاق تلو تلو خورات و مست وارد شد
موهای بلوند و فرفری و قد نسبتا خوبی داشت و دستش یه بطری سبز رنگ مشروب بود
زن *داد:اون احمق چجوری جرعت کرد قبل از دادن پول من بمیره؟؟
مردم مات و مبهوت بهش زل زده بودن و اون زن کلی کولی بازی در می آورد
زن به سمت قبر رفت
مراسم با قبر باز بود
و قبر های اونا رو کنار هم گذاشته بودیم
زن دهن پدرم رو بازکرد و شیشه مشروب رو توی حلقش فرو کرد
تهیونگ جیغ و داد می کرد که نکن!!
شیشه توی دهنش شکست و بدن پدرم حتی بعد مرگ هم آرامشش رو از دست داد
خانم مین داد زد: تمومش کن،این بچه ها تازه خانوادشون رو از دست دادن و تو داری درد اینا رو بدتر می کنی!!!جنازه که نمی تونه پول تورو بده ،احمق!!
زن: به من گفتی احمق؟!
زن رفت از اتاق بیرون و مدت کوتاهی بعد با یه چکش برگشت و به سمت پدر و مادرم حمله ور شد و اینقدر بهشون ضربه زد که صورتشون کاملا له شد
وقتی زنگ زدن پلیس خیلی دیر شده بود
ترک هاش داره سرتاسرش رو میگیره
غم همانند سم داشت توی رگام می چرخید
قلبم داشت خودش رو به در و دیوار می کوبید که خودشو تسکین بده
ولی مغزم تنها جایی بود که هنوز بهش سم نرسیده بود و ناتوان نشده بود
شاید همچی دقیقا همینجوریه که باید باشه
رابطه ی ما از پایه اشتباه بود
شاید اگر ما هرگز همدیگه رو نمیدیدیم هر دوتامون زندگی بهتری داشتیم
خودم تازه اول ازش خواستم جدا بشیم پس دیگه الان حق ناراحتی ندارم چون خودم همه ی کار ها رو کردم
من گولش زدم،من ازش سواستفاده کردم وکلی منه ناخوشایند دیگه
اشک هام داشتن خفه ام می کردن
از درون داشتن تمام بدنم رو می گرفتن ولی فقط مقدار کمی از اون می تونست از چشمام بباد بیرون
می گن گریه برای بیان دردیه که کلمات برای بیانش کافی نیست
آخرین باری که اینجوری گریه کردم سر خاکسپاری مادر و پدرم بود
ما دقیقا قبل از مرگشون کلی بدهی بار آوردیم و کلی طلبکار داشتیم
یادمه اون روز قبلش اینقدر توی اتاق تنهاترین کردم تا تهیونگ متوجه ناراحتیم نشه توی مراسم هیچ اشکی برام نمونده بود.
تهیونگ چون خیلی کوچیک بود داشت توی بغلم گریه می کرد،فکر کنم اون زمان ۳ یا ۴ سالش بود
جمعیت زیادی اونجا بود ولی هیچکس به جز من و جیهوپ برای ادای سوگواری نیومده بودیم
اکثرا کسایی بودن که می خواستن ببینن اونا چی برامون به جا گذاشتن
بعضیا طلبکار
بعضیا مفت خور هایی که غذای مجانی دیده بودن
بعضیا ساکنین مهربون محله که برای کمک به ما اومده بودن که یکی از اون ها خانم مین، که یه سوپری کوچیک نزدیک خونه ی ما داشت و ما با اون دوست بودیم و همیشه به من و تهیونگ ابنبات می داد
یادمه وقتی داشتن بالا سر جنازه حرف می زدن و براش دعا می کردن یه زنی چاق تلو تلو خورات و مست وارد شد
موهای بلوند و فرفری و قد نسبتا خوبی داشت و دستش یه بطری سبز رنگ مشروب بود
زن *داد:اون احمق چجوری جرعت کرد قبل از دادن پول من بمیره؟؟
مردم مات و مبهوت بهش زل زده بودن و اون زن کلی کولی بازی در می آورد
زن به سمت قبر رفت
مراسم با قبر باز بود
و قبر های اونا رو کنار هم گذاشته بودیم
زن دهن پدرم رو بازکرد و شیشه مشروب رو توی حلقش فرو کرد
تهیونگ جیغ و داد می کرد که نکن!!
شیشه توی دهنش شکست و بدن پدرم حتی بعد مرگ هم آرامشش رو از دست داد
خانم مین داد زد: تمومش کن،این بچه ها تازه خانوادشون رو از دست دادن و تو داری درد اینا رو بدتر می کنی!!!جنازه که نمی تونه پول تورو بده ،احمق!!
زن: به من گفتی احمق؟!
زن رفت از اتاق بیرون و مدت کوتاهی بعد با یه چکش برگشت و به سمت پدر و مادرم حمله ور شد و اینقدر بهشون ضربه زد که صورتشون کاملا له شد
وقتی زنگ زدن پلیس خیلی دیر شده بود
۹.۴k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.