p.10
با حسه درده زیره دلم از خواب بیدار شدم.نگاهی به اون دوتا غوله وحشی انداختم که توی دنیای خواب فرو رفته بودن.با دیدنشون یاد دیشب افتادم.قطراته اشک راه شونو روی گونم باز کردن.
چقدر آسون دخترونگیم رو از دست دادم.چقدر ضعیف شدم!هیچ کاری نتونستم بکنم.نتونستم از دخترونگیم محافظت کنم.نتونستم نجاتش بدم.نتونستم اون کوچولو رو نجات بدم.نتونستم اون دختر رو نجات بدم.
با گریه از کناره اون دوتا بلند شدم.به سمت لباسام رفتم و سریع پوشیدم.به سمت در دویدم.دستمو روی دستگیره گذاشتم و کشیدم.در باز بود!سریع رفتم بیرون و درو آروم بستم.به دورو برم نگاه کردم.یه راهروی طولانی و بزرگ.دنباله راهه خروج بودم که چشمم خورد به نرده.به سمتش رفتم.پله بود.سریع رفتم پایین.پایینه پله کسی نبود.نگاهی به روبه روم کردم.دره خروجی دقیقا روبه روم بود.به سمتش دویدم.قدمه اولو به سمته بیرون گذاشتم که.....
چقدر آسون دخترونگیم رو از دست دادم.چقدر ضعیف شدم!هیچ کاری نتونستم بکنم.نتونستم از دخترونگیم محافظت کنم.نتونستم نجاتش بدم.نتونستم اون کوچولو رو نجات بدم.نتونستم اون دختر رو نجات بدم.
با گریه از کناره اون دوتا بلند شدم.به سمت لباسام رفتم و سریع پوشیدم.به سمت در دویدم.دستمو روی دستگیره گذاشتم و کشیدم.در باز بود!سریع رفتم بیرون و درو آروم بستم.به دورو برم نگاه کردم.یه راهروی طولانی و بزرگ.دنباله راهه خروج بودم که چشمم خورد به نرده.به سمتش رفتم.پله بود.سریع رفتم پایین.پایینه پله کسی نبود.نگاهی به روبه روم کردم.دره خروجی دقیقا روبه روم بود.به سمتش دویدم.قدمه اولو به سمته بیرون گذاشتم که.....
۸.۰k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.