𝒇𝒂𝒌𝒆~𝒋𝒖𝒏𝒈𝒌𝒐𝒐𝒌..𝒑𝒂𝒓𝒕29

تا میخاستیم بریم داخل عمارت یه ماشین بوق زد دقت که کردم دیدم شوگاینا هستن

*ا.تتتتتتتتتتتتتت

+بلهههههههههههه

ته:بدادمونننننن برسسسسسس

+چتونهه شمااا

*،ته:به فاخموننننننن دادههههه بابا از گریههههه

+بچمو چیکارکردین بدینش من

هینسو رو بغل کردم که با چشمای اشکی نگاهی بهم کرد

ته:در اصل باید میگفتی بچت چه بلایی سر ما اورده

نگاهی به هینسو انداختم و

+مامانی چیکار دایی و عمو کردی

*واقعنی به فاخمون داد فک کنم گوشام نمیشنون دیگه

+هه معلوم نی چه بلایی سر بچم اوردین بعدم بچم کاری نکرده.. الکی بچمو مقصر نکنین

ته و شوگا نگاهی بهم انداختن و زدن تو سره خودشون و گفتن

*، ته:خاعککککککککک

جولی خنده ایی بهشون کرد و گفت

جولی:خاله یی عمو دایی چیکارت کردن


ته:شوگا نگاه کر که شدیم هیچ طلبکارم هستن که چه بلایی سر هینسو اوردیم

*هومم اون دهن مارو سرویس کرده... اصن وللش ته بیا باهات یه کاری دارم

ته و شوگا با هم رفت تو اتاق کار شوگا منو جولی هم رفتیم داخل

+سوزی میشه برام یه لیوان آب بیاریییی

(سوزی خدمتکارههههههههه)

سوزی :چشم

.
.
+ممنون

ابو خوردمو سوزی رفت

هینسو رو از جولی گرفتمو رفتم تو اتاقم و کنار هم خابیدیم هینسو زودتر خابید یکم صورتشو نوازش کردم و خابیدم
.
.
.
✨💜