پارت ~14~
در باز شد و ارباب گفت
_بیا تو(سرد)
+چ..چشم(ترسیده)
ویو ات
رفتم داخل و ارباب گفت که روی صندلی بشینم اونم روبه روم نشست و داشت با عصبانیت بهم نگاه میکرد که گفت
_مگه نگفتم لباس باز نپوش(عصبی)
+....
_با تو دارم حرف میزنم(کمی داد)
ات همینجوری سرش پایین بود
_وقتی دارم باهات حرف میزنم تو چشمام نگاه کن
+...
_با تو عم(داد)
+..ب...ببخشید...ا..ارباب .....دیگه تکرار نمیشه(ترسیده)
_خفه شو(داد)
ات سرش پایین بود
جیمین چونه ای ات رو گرفت و گفت
_تو چشام نگاه کن
+(چشماش رو بسته بود)
_گفتم تو چشمام نگاه کن(کمی داد)
+(ات چشماشو باز کرد)
_افرین بیبی
+ل.. لطفاً ولم کن(گریه)
_چه چیو ولت کنم تو نمیدونی چند وقت بود بخاطر افسردگی گرفته بودم حالا هم که پیدات کردم میگی ولم کن اصلا مگه تو خوابت ببینی ،الان هم میری اتاق قرمز
+چی...نه .نه لطفاً (داد ،گریه)
ویو ات
جیمین داشت منو میبرد داخل اتاق قرمز چون اونجا اتاق شکنجه بود من یه بار اونو دیده بودم و سر اون هم کتک خوردم الان میخواد منو بندازه داخل اتاق همینجوری داشت منو میبرد و منم تقلا میکردم که ولم کنه که یهو...
شرایط
6لایک
7کامنت
••••••|••••••
_بیا تو(سرد)
+چ..چشم(ترسیده)
ویو ات
رفتم داخل و ارباب گفت که روی صندلی بشینم اونم روبه روم نشست و داشت با عصبانیت بهم نگاه میکرد که گفت
_مگه نگفتم لباس باز نپوش(عصبی)
+....
_با تو دارم حرف میزنم(کمی داد)
ات همینجوری سرش پایین بود
_وقتی دارم باهات حرف میزنم تو چشمام نگاه کن
+...
_با تو عم(داد)
+..ب...ببخشید...ا..ارباب .....دیگه تکرار نمیشه(ترسیده)
_خفه شو(داد)
ات سرش پایین بود
جیمین چونه ای ات رو گرفت و گفت
_تو چشام نگاه کن
+(چشماش رو بسته بود)
_گفتم تو چشمام نگاه کن(کمی داد)
+(ات چشماشو باز کرد)
_افرین بیبی
+ل.. لطفاً ولم کن(گریه)
_چه چیو ولت کنم تو نمیدونی چند وقت بود بخاطر افسردگی گرفته بودم حالا هم که پیدات کردم میگی ولم کن اصلا مگه تو خوابت ببینی ،الان هم میری اتاق قرمز
+چی...نه .نه لطفاً (داد ،گریه)
ویو ات
جیمین داشت منو میبرد داخل اتاق قرمز چون اونجا اتاق شکنجه بود من یه بار اونو دیده بودم و سر اون هم کتک خوردم الان میخواد منو بندازه داخل اتاق همینجوری داشت منو میبرد و منم تقلا میکردم که ولم کنه که یهو...
شرایط
6لایک
7کامنت
••••••|••••••
۱۱.۹k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.