خانواده مافیایی من پارت (4)
مهمونی اون شبم هر طور بود تموم شدو ما هم برگشتیم خونه.
فردا قرار بود برم مدرسه،یونیفرممو هم برام فرستاده بودن خیلی ناز بود(اسلاید دو)
انقدر خسته بودم که زود خوابم برد.
صبح با صدای زنگ منفور و تو مخیه گوشیم از خواب بیدار شدم.
چرا؟واقعا چرا باید اول صبح برم مدرسه؟
پاشدم و رفتم مسترآه و بعد از انجام کارای لازم در اومدم و نشستم جلوی آینه.
بهتره روز اول مدرسه خوب به نظر برسم،البته خوب هستما(اعتماد به سقف)
بعد از اینکه یکم به خودم رسیدم و صورتمو از این آرایشیا مالیدم یونیفرممو پوشیدم.
وای چقدر نازه.
بعد از برداشتن کوله پشتیم از اتاقم اومدم بیرون و رسیدم به بخش مورد علاقم یعنیییییی.....صبحونه.
یه نون تست بزرگو کردم تو دهنم که احساس کردم الانه که دهنم جر بخوره.
با هزار زحمت قورتش دادم و چون وقت کم بود از خونه زدم بیرون.
ای خدااااا یعنی الان باید پیاده برم؟
بابا هنوز راننده نگرفته و اون دیشبیه هم فقط برای یه شب اومده بود.
دو تا بندای کولمو انداختم روی دوشم و شروع کردم به دویدن.
خوب شد راهه مدررسرو بلدم.
بالاخره رسیدم ولی دیر شده بود.
جلوی در مدرسه داشتن اسمای اونایی که دیر میومدنو مینوشتن و من اصلا دلم نمیخاست روز اول مدرسه اسمم توی لیست تاخییری ها باشه.
یه نگاه به دیوار مدرسه کردم و خنده ی شیطانی ای کردم.
با دامن سختم بود ولی مجبورم.
رفتم روی نیمکت اونجا و پریدم اما به بالای دیوار نرسیدم.پوفففففف.
چند بار دیگه هم پریدم اما هیچی به هیچی.
یهو یه صدایی از پشتم گفت:کمک نمیخای؟
برگشتم و بدون اینکه حواسم باشه با لحن دعوا مانندی گفتم:تو کیی دیگه؟
اما همین که چشمم بهش خورد پشمام ریخت،چه خوشگله این،اینا چرا همشون خوشگلن؟نمیگن من سکته میکنم؟
یونیفرم کرم مشکی مدرسه هم تنش بود.(اسلاید سه)
خندید و گفت:تو با همه دعوا داری؟میخوام کمکت کنم.
_خیلی خب باشه بیا قلاب بگیر،برات جبران میکنم.
اومدو برام قلاب گرفتو منم پریدم رو دیوار.
دستمو به سمتش دراز کردمو گفتم:هی زود باش دستمو بگیر توهم بیا.
سری تکون دادو گفت:نه من از در میرم.
_اما اسمتو مینویسن.
برگشت و گفت:نگران نباش اسم منو نمینویسن.
یکم گیج شدم از حرفش اما زود گفتم:باشه حداقل اسمتو بگو.
برگشت و همونطور که میرفت گفت:جیمین،پارک جیمین...
فردا قرار بود برم مدرسه،یونیفرممو هم برام فرستاده بودن خیلی ناز بود(اسلاید دو)
انقدر خسته بودم که زود خوابم برد.
صبح با صدای زنگ منفور و تو مخیه گوشیم از خواب بیدار شدم.
چرا؟واقعا چرا باید اول صبح برم مدرسه؟
پاشدم و رفتم مسترآه و بعد از انجام کارای لازم در اومدم و نشستم جلوی آینه.
بهتره روز اول مدرسه خوب به نظر برسم،البته خوب هستما(اعتماد به سقف)
بعد از اینکه یکم به خودم رسیدم و صورتمو از این آرایشیا مالیدم یونیفرممو پوشیدم.
وای چقدر نازه.
بعد از برداشتن کوله پشتیم از اتاقم اومدم بیرون و رسیدم به بخش مورد علاقم یعنیییییی.....صبحونه.
یه نون تست بزرگو کردم تو دهنم که احساس کردم الانه که دهنم جر بخوره.
با هزار زحمت قورتش دادم و چون وقت کم بود از خونه زدم بیرون.
ای خدااااا یعنی الان باید پیاده برم؟
بابا هنوز راننده نگرفته و اون دیشبیه هم فقط برای یه شب اومده بود.
دو تا بندای کولمو انداختم روی دوشم و شروع کردم به دویدن.
خوب شد راهه مدررسرو بلدم.
بالاخره رسیدم ولی دیر شده بود.
جلوی در مدرسه داشتن اسمای اونایی که دیر میومدنو مینوشتن و من اصلا دلم نمیخاست روز اول مدرسه اسمم توی لیست تاخییری ها باشه.
یه نگاه به دیوار مدرسه کردم و خنده ی شیطانی ای کردم.
با دامن سختم بود ولی مجبورم.
رفتم روی نیمکت اونجا و پریدم اما به بالای دیوار نرسیدم.پوفففففف.
چند بار دیگه هم پریدم اما هیچی به هیچی.
یهو یه صدایی از پشتم گفت:کمک نمیخای؟
برگشتم و بدون اینکه حواسم باشه با لحن دعوا مانندی گفتم:تو کیی دیگه؟
اما همین که چشمم بهش خورد پشمام ریخت،چه خوشگله این،اینا چرا همشون خوشگلن؟نمیگن من سکته میکنم؟
یونیفرم کرم مشکی مدرسه هم تنش بود.(اسلاید سه)
خندید و گفت:تو با همه دعوا داری؟میخوام کمکت کنم.
_خیلی خب باشه بیا قلاب بگیر،برات جبران میکنم.
اومدو برام قلاب گرفتو منم پریدم رو دیوار.
دستمو به سمتش دراز کردمو گفتم:هی زود باش دستمو بگیر توهم بیا.
سری تکون دادو گفت:نه من از در میرم.
_اما اسمتو مینویسن.
برگشت و گفت:نگران نباش اسم منو نمینویسن.
یکم گیج شدم از حرفش اما زود گفتم:باشه حداقل اسمتو بگو.
برگشت و همونطور که میرفت گفت:جیمین،پارک جیمین...
۲.۰k
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.