فیک من بخاطر تو میمیرم:پارت هشت
صبح ساعت هفت و نیم با درد شدید کمر و پوسیم بیدار شدم.. حالم افتضاح بود..اون..اون واقعا عوضیه..خاستم پاشم که همین که اولین قدمم و کذاشتم افتادم زمین،اصن چرا اون روز با یوجین نرفتم؟حس کنجکاویم اد اونجا باید شکوفا میشد؟مشغول حرف زدن با خودم بودم که سویون اومد تو.
سویون:سلام میا..غذاتو اوردم..دیشب که کلن خاب بودی موقع ناهارم ارباب پیشتون بود(سکسشون خیلی طولانی بود)
میا:سویون حالم خوب نیس..
سویون:میدونستم برا همین برات قرص اوردم..البته اول باید غذاتو بخوری.
میا:باشه،فقط لطف میکنی یه لباس برام بیاری؟نمیتونم راه بیام
سویون:عا..باشه الان میارم
غذا رو گذاشت رو میزم و خوردم بعدش قرصو خوردم بعدشم لباسی که برام آورد رو پوشیدم..دراز کشیدم رو تخت و سعی کردم به چیزای دیگه فک کنم که در باز شد..به سمت در برنگشتم.
جیمین:میا..فک کنم دلت نمیخاد اتفاقی که دیروز برات افتاد تکرار بشه
اینو گفتو روبه روم رو مبل نشست
جیمین:به کسی درمورد فیلم گفتی؟
به یوجین گفتم اما اگه بهشون بگم ممکنه یوجینو بکشن..البته خوشبختانه موبایلمو قبل از اینکه بیایم کره تو دریاچه انداختم.
جیمین:میا نمیخام مثل کوک خشن باشم،دارم دوستانه باهات صحبت میکنم میدونم حالت خوب نیس اما اگه به کسی گفتی بهتره بهم بگی
میا:من تو اون دو سال همه چیو فراموش کرده بودم تا تهیونگو دیدم
جیمین:میدونم که حداقل به یکی گفتی،اگه میترسی از دستش بدی نگران نباش اتفاقی براش نمیفته،بهم اعتماد کن
میا:به روباه میگن شاهدت کیه میگه دمم
جیمین:انقد نگرانشی؟گفتم که نمیخاد نگران باشی فقط میخام بدونم به چند نفر گفتی و اینکه فیلمو برا چند نفر ارسال کردی
میا: فیلمو برا کسی نفرستادم..اما..
جیمین: اما چی؟
میا:به یکی گفتم
جیمین:اون فیلم رو نداره درسته؟
میا:اوهوم
جیمین:خوبه..از اینکه بهم اعتماد کردی خوشحال شدم
میا:چرا سعی میکنی باهام خوب باشی؟
جیمین:چرا سعی میکنم باتو خوب باشم...هممم
حرفمو تکرار کردو یه لبخند زد و تو چشام نگاه کرد
جیمین:اخلاقم همینه
میا: مطمئنی مافیا ها همچین اخلاقی دارن؟
جیمین:تغییرم داد.. اون تغییرم داد.
میا:کی؟نکنه اربابت💔😐
جیمین:دوس دخترم..ولش کن..سعی کن همینجوری جواب سوالا رو بدی تا مشکل کمتر ایجاد شه..فیلما کجان
میا:تو گوشیم
جیمین:گوشیت کجاست؟
میا:قبل از اینکه بیایم کره انداختمش تو رود
جیمین:فقط تو موبایلت بود؟
میا:اره..ینی..نه
جیمین:نترس بگو.
نمیدونم چرا به جیمین اعتماد کردمو همه چیو بهش گفتم اما حس خوبی داشتم..اون تنها کسی بود که انقد باهام مهربونه.نشستم رو تخت
میا:تو هارد و فلشمم سیوش کردم.
جیمین:امریکا؟
میا: اره..تو امریکاست
جیمین:باید ادرس خونتو بدی تا به بچه ها بگم اونا رو بیارن
نمیدونم رو چه حسابی بهش اعتماد کردم اما حس میکنم واقعا از ته دل باهام مهربونه.ادرسو دادم بهش.اومد کنارم رو تخت نشست و بغلم کرد..
جیمین:خوبه که بهم اعتماد کردی..هروقت خاستی باهام حرف بزنی به سویون بگو منم میام پیشت تا باهات حرف بزنم
میا:باشه
جیمین:الان دوست؟
میا:دوست🙂
یکدفعه در اتاق مثل خر باز شد که منو یاد یونا انداخت..دلم براش تنگ شد دختره ی گاو،سرمو برگردوندم سمت در..با چیزی که دیدیم پشمام ریخت
یونا:میااااااااااااااااا،احمق،میمون،بوزینه،بچ،گاو،الاغ،شتر،میدونی چقد دلم برات تنگ شد؟ها؟خیلی گاوی..یه زنگ نمیتونستی بهم بزنی؟
جیمین با تعجب نگامون میکرد و از کنارم پاشد چون یونا یکدفعه حمله کرد سمتمو بغلم کرد
جیمین:همو..همومیشناسین؟
یونا:دیوونه ای؟این همونیه که بهت گفتم خیلی خنگه! واقعنم خنگه اخه کدوم احمقی میفهمه یه باند مافیا دارن جنس جابهجا میکنن وایمسته جلوشون؟همینو میخاستی احمق؟
میا:تو و جیمین همو میشناسین؟
یونا:امم..به حرفت گوش کردم دیگه..گفتی یکیو پیدا کن که کاملت کنه
رو به جیمین شدم
میا:جمن الان این شتر مغز مثلن تورو تغییر داد؟
جیمین:یجورایی
یونا:خیلی درد داری؟
میا:اهوممم
یونا:چیزی میخوای؟
میا:میخام برگردم پیش یوجین و سوجون(یوجین رو که میشناسین سوجون داداش بزرگه ی یوجینه که خیلی مراقب میا هست)اونا نگرانمن.. تازه معلوم نیس ننه بابام چند بار بهم زنگیدن..گوشیمو انداختم تو رودخونه
یونا:بیا فعلن با موبایل من زنگ بزن تا یه گوشیه دیگه بگیری
گوشیشو گرفتمو به ننم زنگیدم
مامان:میااااا کجاییی؟چرا جواب نمیدیییی
میا:از کجا فهمیدی منم؟
مامان:حالت خوبه؟نگرانت شدم..
میا: اره مامان خوبم..من پیش یوناعم و موبایلم خراب شد هنوز جدید نگرفتم هرموقع جدید گرفتم بهت میگم..زنگم اگه نزدم نگران نباش من خوبم الانم تو کره ام
مامان:اوففف خیالم راحت شد..مواظب خودت باش
میا:باشه مامان خدافظ
قط کردم..خب الان باید به یوجین بزنگم
سویون:سلام میا..غذاتو اوردم..دیشب که کلن خاب بودی موقع ناهارم ارباب پیشتون بود(سکسشون خیلی طولانی بود)
میا:سویون حالم خوب نیس..
سویون:میدونستم برا همین برات قرص اوردم..البته اول باید غذاتو بخوری.
میا:باشه،فقط لطف میکنی یه لباس برام بیاری؟نمیتونم راه بیام
سویون:عا..باشه الان میارم
غذا رو گذاشت رو میزم و خوردم بعدش قرصو خوردم بعدشم لباسی که برام آورد رو پوشیدم..دراز کشیدم رو تخت و سعی کردم به چیزای دیگه فک کنم که در باز شد..به سمت در برنگشتم.
جیمین:میا..فک کنم دلت نمیخاد اتفاقی که دیروز برات افتاد تکرار بشه
اینو گفتو روبه روم رو مبل نشست
جیمین:به کسی درمورد فیلم گفتی؟
به یوجین گفتم اما اگه بهشون بگم ممکنه یوجینو بکشن..البته خوشبختانه موبایلمو قبل از اینکه بیایم کره تو دریاچه انداختم.
جیمین:میا نمیخام مثل کوک خشن باشم،دارم دوستانه باهات صحبت میکنم میدونم حالت خوب نیس اما اگه به کسی گفتی بهتره بهم بگی
میا:من تو اون دو سال همه چیو فراموش کرده بودم تا تهیونگو دیدم
جیمین:میدونم که حداقل به یکی گفتی،اگه میترسی از دستش بدی نگران نباش اتفاقی براش نمیفته،بهم اعتماد کن
میا:به روباه میگن شاهدت کیه میگه دمم
جیمین:انقد نگرانشی؟گفتم که نمیخاد نگران باشی فقط میخام بدونم به چند نفر گفتی و اینکه فیلمو برا چند نفر ارسال کردی
میا: فیلمو برا کسی نفرستادم..اما..
جیمین: اما چی؟
میا:به یکی گفتم
جیمین:اون فیلم رو نداره درسته؟
میا:اوهوم
جیمین:خوبه..از اینکه بهم اعتماد کردی خوشحال شدم
میا:چرا سعی میکنی باهام خوب باشی؟
جیمین:چرا سعی میکنم باتو خوب باشم...هممم
حرفمو تکرار کردو یه لبخند زد و تو چشام نگاه کرد
جیمین:اخلاقم همینه
میا: مطمئنی مافیا ها همچین اخلاقی دارن؟
جیمین:تغییرم داد.. اون تغییرم داد.
میا:کی؟نکنه اربابت💔😐
جیمین:دوس دخترم..ولش کن..سعی کن همینجوری جواب سوالا رو بدی تا مشکل کمتر ایجاد شه..فیلما کجان
میا:تو گوشیم
جیمین:گوشیت کجاست؟
میا:قبل از اینکه بیایم کره انداختمش تو رود
جیمین:فقط تو موبایلت بود؟
میا:اره..ینی..نه
جیمین:نترس بگو.
نمیدونم چرا به جیمین اعتماد کردمو همه چیو بهش گفتم اما حس خوبی داشتم..اون تنها کسی بود که انقد باهام مهربونه.نشستم رو تخت
میا:تو هارد و فلشمم سیوش کردم.
جیمین:امریکا؟
میا: اره..تو امریکاست
جیمین:باید ادرس خونتو بدی تا به بچه ها بگم اونا رو بیارن
نمیدونم رو چه حسابی بهش اعتماد کردم اما حس میکنم واقعا از ته دل باهام مهربونه.ادرسو دادم بهش.اومد کنارم رو تخت نشست و بغلم کرد..
جیمین:خوبه که بهم اعتماد کردی..هروقت خاستی باهام حرف بزنی به سویون بگو منم میام پیشت تا باهات حرف بزنم
میا:باشه
جیمین:الان دوست؟
میا:دوست🙂
یکدفعه در اتاق مثل خر باز شد که منو یاد یونا انداخت..دلم براش تنگ شد دختره ی گاو،سرمو برگردوندم سمت در..با چیزی که دیدیم پشمام ریخت
یونا:میااااااااااااااااا،احمق،میمون،بوزینه،بچ،گاو،الاغ،شتر،میدونی چقد دلم برات تنگ شد؟ها؟خیلی گاوی..یه زنگ نمیتونستی بهم بزنی؟
جیمین با تعجب نگامون میکرد و از کنارم پاشد چون یونا یکدفعه حمله کرد سمتمو بغلم کرد
جیمین:همو..همومیشناسین؟
یونا:دیوونه ای؟این همونیه که بهت گفتم خیلی خنگه! واقعنم خنگه اخه کدوم احمقی میفهمه یه باند مافیا دارن جنس جابهجا میکنن وایمسته جلوشون؟همینو میخاستی احمق؟
میا:تو و جیمین همو میشناسین؟
یونا:امم..به حرفت گوش کردم دیگه..گفتی یکیو پیدا کن که کاملت کنه
رو به جیمین شدم
میا:جمن الان این شتر مغز مثلن تورو تغییر داد؟
جیمین:یجورایی
یونا:خیلی درد داری؟
میا:اهوممم
یونا:چیزی میخوای؟
میا:میخام برگردم پیش یوجین و سوجون(یوجین رو که میشناسین سوجون داداش بزرگه ی یوجینه که خیلی مراقب میا هست)اونا نگرانمن.. تازه معلوم نیس ننه بابام چند بار بهم زنگیدن..گوشیمو انداختم تو رودخونه
یونا:بیا فعلن با موبایل من زنگ بزن تا یه گوشیه دیگه بگیری
گوشیشو گرفتمو به ننم زنگیدم
مامان:میااااا کجاییی؟چرا جواب نمیدیییی
میا:از کجا فهمیدی منم؟
مامان:حالت خوبه؟نگرانت شدم..
میا: اره مامان خوبم..من پیش یوناعم و موبایلم خراب شد هنوز جدید نگرفتم هرموقع جدید گرفتم بهت میگم..زنگم اگه نزدم نگران نباش من خوبم الانم تو کره ام
مامان:اوففف خیالم راحت شد..مواظب خودت باش
میا:باشه مامان خدافظ
قط کردم..خب الان باید به یوجین بزنگم
۳۵.۵k
۱۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.