وقتی میری بار پارت ۲۱
*ا.ت ویو*
رفتم به سمت اشپزخونه تمام مواد رو خورد کردم و ریختم تو قابلمه ..... ( بلد نیستم باید چیکار کنه ) بعد ۴۰ دقیقه حاضر شد خوردم و خیلییی خوب بود ریختم توی کاسه با یه لیوان آب و یه قرص گذاشتم روی میز تاشو و بردمش بالا . در زدم و رفتم تو
+ پاشو سوپ درست کردم خیلی هم خوشمزه هست
_ مرسیی دستت درد نکنه
+ ولی بزار اول پانسمان رو عوض کنم دکتر گفته .
_ باشه پانسمان ها توی اون کشو عه
+ اهان
_ اول باید پماد بزنی
+ باشه
_ اخخخخخخخ
+ من هنوز بهت دست نزدم
_چرا دست زدی
+ نه
( عوض کرد)
+ حالا سوپت رو بخور
_ باشه مرسی ( سر ا.ت رو بوس میکنه )
* پرش زمانی به یک هفته بعد )
خب چند وقته جانکوک خیلی باهام حرف نمیزنه ولی امروز من قراره برم دکتر چون مشکوک به حامله بودنم و رز و فیلیکس و هیون هم قراره باهام بیان
* دکتر*
دکتر = جئون ا.ت شما حامله هستی و ۲ هفته هست
& ( میپره بغل ا.ت )
÷ چقدر زود بزرگ شدی
رز= قراره خالهها شممممممممم
+م.نن م.مادر شد.دم
* خونه*
همه اومدن خونمون و کلی بادکنک و ... خریدیم و خونه رو تزئن کردیم که جانکوک اومد من عکس بچه رو گزاشتم روی کیک
_ هییی تو حامله اییی
÷ مبارک باشه
× مبارکه
& مبارکه ایشالا سالم باشه
_ ا.ت منو ببخش
÷ چرا ؟
+ چرا ؟
_ من فکر می کردم تو بهم خیانت کردی و داشتم کار های طلاق رو انجام میدادم
+ چرا( بغض) اینبار دومت بود که بهم شک کردی
÷ آنقدر به خواهرم شک داری واقعا طلاق بگیر
& ا.ت اون روز با من اومده بود بیرون که خرید کنیم واسه سوپرایز تو ولی تو بهش شک کردی که با من بهت خیانت کنه ؟
_ منو ببخشید
÷ ا.ت هر موقع این اشغال کاری کرد به خودم بگو
& رو منم می تونی حساب کنی این شوهرت هم خیلی شکاکه
.............................................................................
میدونم بد شد
رفتم به سمت اشپزخونه تمام مواد رو خورد کردم و ریختم تو قابلمه ..... ( بلد نیستم باید چیکار کنه ) بعد ۴۰ دقیقه حاضر شد خوردم و خیلییی خوب بود ریختم توی کاسه با یه لیوان آب و یه قرص گذاشتم روی میز تاشو و بردمش بالا . در زدم و رفتم تو
+ پاشو سوپ درست کردم خیلی هم خوشمزه هست
_ مرسیی دستت درد نکنه
+ ولی بزار اول پانسمان رو عوض کنم دکتر گفته .
_ باشه پانسمان ها توی اون کشو عه
+ اهان
_ اول باید پماد بزنی
+ باشه
_ اخخخخخخخ
+ من هنوز بهت دست نزدم
_چرا دست زدی
+ نه
( عوض کرد)
+ حالا سوپت رو بخور
_ باشه مرسی ( سر ا.ت رو بوس میکنه )
* پرش زمانی به یک هفته بعد )
خب چند وقته جانکوک خیلی باهام حرف نمیزنه ولی امروز من قراره برم دکتر چون مشکوک به حامله بودنم و رز و فیلیکس و هیون هم قراره باهام بیان
* دکتر*
دکتر = جئون ا.ت شما حامله هستی و ۲ هفته هست
& ( میپره بغل ا.ت )
÷ چقدر زود بزرگ شدی
رز= قراره خالهها شممممممممم
+م.نن م.مادر شد.دم
* خونه*
همه اومدن خونمون و کلی بادکنک و ... خریدیم و خونه رو تزئن کردیم که جانکوک اومد من عکس بچه رو گزاشتم روی کیک
_ هییی تو حامله اییی
÷ مبارک باشه
× مبارکه
& مبارکه ایشالا سالم باشه
_ ا.ت منو ببخش
÷ چرا ؟
+ چرا ؟
_ من فکر می کردم تو بهم خیانت کردی و داشتم کار های طلاق رو انجام میدادم
+ چرا( بغض) اینبار دومت بود که بهم شک کردی
÷ آنقدر به خواهرم شک داری واقعا طلاق بگیر
& ا.ت اون روز با من اومده بود بیرون که خرید کنیم واسه سوپرایز تو ولی تو بهش شک کردی که با من بهت خیانت کنه ؟
_ منو ببخشید
÷ ا.ت هر موقع این اشغال کاری کرد به خودم بگو
& رو منم می تونی حساب کنی این شوهرت هم خیلی شکاکه
.............................................................................
میدونم بد شد
۶.۵k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.