سیگار شریکی(پارت 4)
*ویو نویسنده
ا/ت خودشو جمع و جور کرد . یه کله ی زرد روبروش دید(چیفویو) بعد از اینکه ا/ت تکون خوذد چیفویو متوجه به هوش اومدن ا/ت شد.
*ویو ا/ت
چیفویو:بیدار شدی؟
ا/ت: چیشد
چیفویو:بیهوش شده بودی.
ا/ت:مضورم دعوا بود
چیفویو:برنده شدیم
ا/ت:ولی رفتارت اینجور نمیگه
چیفویو:باجی سان مرد
واقعان نمیدونستم چی بگم پس سکوت کردم
چیفویو:خونت کجاس؟
ا/ت:بپیچ راست . چپ آها اینوری اونوری
............................................
ا/ت: رسیدیم
*ویو چیفویو
چقد جای بدیه . بوی گند میاد. خونش اینه. چقد کوچیکه. خانواذه داره. خیلی دوست دارم بیشتر راجب ا/ت چان بدونم.
چان؟ چرا گفتم چان؟ ولش کن بعد از خاک سپاری باجی سان میام تا دربارش تحقیق کنم (فضولی؟)
*پرش زمانی
*ویو چیفویو
بعد از خاک سپاری رفتم نزدیک خونش.
دیدم از خونه زد بیرون. یعنی داره میره کجا؟
چرا اینقدر لباسش بازه؟
(فکر میکنی ا/ت داشت میرفت کجا؟)
ا/ت خودشو جمع و جور کرد . یه کله ی زرد روبروش دید(چیفویو) بعد از اینکه ا/ت تکون خوذد چیفویو متوجه به هوش اومدن ا/ت شد.
*ویو ا/ت
چیفویو:بیدار شدی؟
ا/ت: چیشد
چیفویو:بیهوش شده بودی.
ا/ت:مضورم دعوا بود
چیفویو:برنده شدیم
ا/ت:ولی رفتارت اینجور نمیگه
چیفویو:باجی سان مرد
واقعان نمیدونستم چی بگم پس سکوت کردم
چیفویو:خونت کجاس؟
ا/ت:بپیچ راست . چپ آها اینوری اونوری
............................................
ا/ت: رسیدیم
*ویو چیفویو
چقد جای بدیه . بوی گند میاد. خونش اینه. چقد کوچیکه. خانواذه داره. خیلی دوست دارم بیشتر راجب ا/ت چان بدونم.
چان؟ چرا گفتم چان؟ ولش کن بعد از خاک سپاری باجی سان میام تا دربارش تحقیق کنم (فضولی؟)
*پرش زمانی
*ویو چیفویو
بعد از خاک سپاری رفتم نزدیک خونش.
دیدم از خونه زد بیرون. یعنی داره میره کجا؟
چرا اینقدر لباسش بازه؟
(فکر میکنی ا/ت داشت میرفت کجا؟)
۸.۴k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.