پـٰارت10
#پـٰارت10
با صدای جیغ به دم در رفتم با دیدن رها که داشت علی رو میزد
آدرین هم با اون اومده بود و اشکان برادر آدرین هم بود رها و اشکان با دیدن من سمتم برگشتن که رها اومد سمتم یه چک۹ خوابوند تو گوشم منم دستشو پیچوندم گفتم چه گوهی خوردی س.لی.طه خانوم ؟ یک بار دیگه جرعت داری دستتو بلند کن تا اون موقع بلایی که نبایدو سرت بیارم گفتش بیا دیگه گفتم خفه شو فقط گفت چرا خفه شم هان خواهرمو کشته توهم با این اینجایی من دهنتو ببند علی از دیروز تا الان پیش منه هیچ جا نرفته تا خواهر تو یکی رو بکشه و نمیدونم جراین از چه قراره و برام مهم نیست همون طوری که من لبه ی مرگ بودمو شما
پی عشق و حال من داشتم میمردم به دست دوست صمیمیم همونی که جدیدا عروس تونه همون ملیکا ج.نده من داشتم پر پر میزدم شما کجا بودین هان نگفتین اوین کجاست نگفتین این خاک برسر کجاست حالا اون موقع داداشت با ملیکا بود من حتی نیومدم دنبالش چرا چون ولم کرد حتی یه روزم نیومد خونمون یه لحظه بهم زنگ نزد چشمامو باز کردم پدر و مادرم بالای سرم بودن و علی به جای عشقم
برین الانم گمشید همون جایی که بودید نمیخام یه لحظه هم ببینمتون و اونا هم رفتن و بعد مدت ها که از علی جدا شدم کُلی برام پی ام معذرت خواهی و اشتباه کردم از یه شماره ناشناس اومد که میشه برگردی نمیدونستم کیه فکر کردم علیه و سین زدم و گفتم باشه بخشیدمت بیا کافه نزدیک خونمون بعد رسیدن نشستم کسی نبود که از در کافه____اومد
با صدای جیغ به دم در رفتم با دیدن رها که داشت علی رو میزد
آدرین هم با اون اومده بود و اشکان برادر آدرین هم بود رها و اشکان با دیدن من سمتم برگشتن که رها اومد سمتم یه چک۹ خوابوند تو گوشم منم دستشو پیچوندم گفتم چه گوهی خوردی س.لی.طه خانوم ؟ یک بار دیگه جرعت داری دستتو بلند کن تا اون موقع بلایی که نبایدو سرت بیارم گفتش بیا دیگه گفتم خفه شو فقط گفت چرا خفه شم هان خواهرمو کشته توهم با این اینجایی من دهنتو ببند علی از دیروز تا الان پیش منه هیچ جا نرفته تا خواهر تو یکی رو بکشه و نمیدونم جراین از چه قراره و برام مهم نیست همون طوری که من لبه ی مرگ بودمو شما
پی عشق و حال من داشتم میمردم به دست دوست صمیمیم همونی که جدیدا عروس تونه همون ملیکا ج.نده من داشتم پر پر میزدم شما کجا بودین هان نگفتین اوین کجاست نگفتین این خاک برسر کجاست حالا اون موقع داداشت با ملیکا بود من حتی نیومدم دنبالش چرا چون ولم کرد حتی یه روزم نیومد خونمون یه لحظه بهم زنگ نزد چشمامو باز کردم پدر و مادرم بالای سرم بودن و علی به جای عشقم
برین الانم گمشید همون جایی که بودید نمیخام یه لحظه هم ببینمتون و اونا هم رفتن و بعد مدت ها که از علی جدا شدم کُلی برام پی ام معذرت خواهی و اشتباه کردم از یه شماره ناشناس اومد که میشه برگردی نمیدونستم کیه فکر کردم علیه و سین زدم و گفتم باشه بخشیدمت بیا کافه نزدیک خونمون بعد رسیدن نشستم کسی نبود که از در کافه____اومد
۱.۶k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.