𝐩𝐭:𝟏.𝐌𝐲 𝐓𝐢𝐠𝐞𝐫 𝐌𝐚𝐟𝐢𝐚
اسم فیک: My tiger mafia
ژانر:مافیایی/عاشقانه/خشن
شخصیت های اصلی: کیم تهیونگ(سن الانش28س)، لی ا.ت(25س)
شخصیت های فرعی: اعضای بی تی اس(همشون سن الانشونه)، مینهو(27س)، تهیون(26س)، گارام(25س)بادیگارد، آجوما
تعداد پارت:نامشخص
ا.ت ویو:
امروز قرار بود با گارام بریم پارک مرکزی سئول ساعت 3 ظهر بود و قرار بود که 4 و نیم گارام میومد و باهم میرفتیم پارک .
بلاخره از گوشیم دل کندم و رفتم یه نیم تنه سفید چسبون و با یه دامن کوتاه آبی آسمونی ستش کردم یه لباس نازک آبی پرنگ هم روش پوشیدم و با کفش هام ستشون کردم موهام رو دوگوشی بافتم..
یهو صدای زنگ خونمون اومد و با دو رفتم طرف در و بازش کردم
گارام:فسیل شدم دیگه دختررر
ا.ت:ببخشید اونیی داشتم موهامو میبستممم الان آمادم!
گارام:بریم گیلاس کوچولو؟
ا.ت:بریم اونی•^•
گارام:*آروم*کیوت..
رفتیم توی پارک و بستنی گرفتیم و کنار حوض بزرگ پارک مرکزی نشستیم و مثل همیشه شروع کردیم به غیبت کردن و بستنی خوردن.
تهیونگ ویو:
بعد از چندبار شرط بستن و برنده شدن خسته از بار زدم بیرون و کلافه رفتم طرف ماشین و سوار شدم
بادیگارد:آقا کجا بریم؟
ته:حوصلم به فاک رفته..بریم پارک یکم احتیاج به هوای تازه دارم..
بوی الکل و سیگار هنوز توی بینیم بود و ازش متنفر بودم ولی حس خوبی داشت..
بعد از چند مین رسیدیم و پباده شدم و رفتم قدم بزنم..
روی یه نیمکت که روبروی حوض بزرگ بود نشستم و روبروم رو نگاه کردم که تهیون رو دیدم!
اون اینجا چیکار داشت؟ یهو دیدم دوتا دختر بلند شدن و تهیون خورد بهشون و از هم معذرت خواهی کردن..
یه دختر که استایل صافت داشت تعظیم کرد و رفت کنار اونی که لباسش بنفش بود..
اون دختره که لباسش صافت بود نظرمو جلب کرد..دیدم تهیون گرم گرفت باهاشون و شمارشونو گرفت و بعد از چند دقیقه حرف زدن از هم جدا شدن و تهیون رفت طرف خونشون که جلوی پارک بود
به بادیگاردم گفتم که درباره ی اون دختر کیوت تحقیق کنه بعد بلند شدم و رفتم سوار ماشین شدم و رفتم خونه..
ا.ت ویو:
اون دختره که اومد پیشمون خیلی خوشگل و مهربون بود..باهاش دوست شدیم و حرف زدیم بعد از چند مین رفت که ماهم بلند شدیم و رفتیم خونمون
مستقیم رفتم تو اتاقم و یه پیرهن سفید گشاد و یه شلوارک ستش رو پوشیدم و رفتم تو آشپزخونه
یکم بولگوری درست کردم و درامای مورد علاقم یعنی وینچنزو رو گذاشتم و شروع کردم به خوردن و توی فکر بودم که ای کاش یه مافیای جذاب عاشقم میشد..
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟗
________
امیدوارم از این فیک خوشتون اومده باشه~~
شرطا رو برسونین تو این فیک روتون حساب کردما🥺🧸💕
ژانر:مافیایی/عاشقانه/خشن
شخصیت های اصلی: کیم تهیونگ(سن الانش28س)، لی ا.ت(25س)
شخصیت های فرعی: اعضای بی تی اس(همشون سن الانشونه)، مینهو(27س)، تهیون(26س)، گارام(25س)بادیگارد، آجوما
تعداد پارت:نامشخص
ا.ت ویو:
امروز قرار بود با گارام بریم پارک مرکزی سئول ساعت 3 ظهر بود و قرار بود که 4 و نیم گارام میومد و باهم میرفتیم پارک .
بلاخره از گوشیم دل کندم و رفتم یه نیم تنه سفید چسبون و با یه دامن کوتاه آبی آسمونی ستش کردم یه لباس نازک آبی پرنگ هم روش پوشیدم و با کفش هام ستشون کردم موهام رو دوگوشی بافتم..
یهو صدای زنگ خونمون اومد و با دو رفتم طرف در و بازش کردم
گارام:فسیل شدم دیگه دختررر
ا.ت:ببخشید اونیی داشتم موهامو میبستممم الان آمادم!
گارام:بریم گیلاس کوچولو؟
ا.ت:بریم اونی•^•
گارام:*آروم*کیوت..
رفتیم توی پارک و بستنی گرفتیم و کنار حوض بزرگ پارک مرکزی نشستیم و مثل همیشه شروع کردیم به غیبت کردن و بستنی خوردن.
تهیونگ ویو:
بعد از چندبار شرط بستن و برنده شدن خسته از بار زدم بیرون و کلافه رفتم طرف ماشین و سوار شدم
بادیگارد:آقا کجا بریم؟
ته:حوصلم به فاک رفته..بریم پارک یکم احتیاج به هوای تازه دارم..
بوی الکل و سیگار هنوز توی بینیم بود و ازش متنفر بودم ولی حس خوبی داشت..
بعد از چند مین رسیدیم و پباده شدم و رفتم قدم بزنم..
روی یه نیمکت که روبروی حوض بزرگ بود نشستم و روبروم رو نگاه کردم که تهیون رو دیدم!
اون اینجا چیکار داشت؟ یهو دیدم دوتا دختر بلند شدن و تهیون خورد بهشون و از هم معذرت خواهی کردن..
یه دختر که استایل صافت داشت تعظیم کرد و رفت کنار اونی که لباسش بنفش بود..
اون دختره که لباسش صافت بود نظرمو جلب کرد..دیدم تهیون گرم گرفت باهاشون و شمارشونو گرفت و بعد از چند دقیقه حرف زدن از هم جدا شدن و تهیون رفت طرف خونشون که جلوی پارک بود
به بادیگاردم گفتم که درباره ی اون دختر کیوت تحقیق کنه بعد بلند شدم و رفتم سوار ماشین شدم و رفتم خونه..
ا.ت ویو:
اون دختره که اومد پیشمون خیلی خوشگل و مهربون بود..باهاش دوست شدیم و حرف زدیم بعد از چند مین رفت که ماهم بلند شدیم و رفتیم خونمون
مستقیم رفتم تو اتاقم و یه پیرهن سفید گشاد و یه شلوارک ستش رو پوشیدم و رفتم تو آشپزخونه
یکم بولگوری درست کردم و درامای مورد علاقم یعنی وینچنزو رو گذاشتم و شروع کردم به خوردن و توی فکر بودم که ای کاش یه مافیای جذاب عاشقم میشد..
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟗
________
امیدوارم از این فیک خوشتون اومده باشه~~
شرطا رو برسونین تو این فیک روتون حساب کردما🥺🧸💕
۵.۶k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.