فیک جنون
پارت ۱:::::
تقریبا ۳ صبح بودکلید رو تویه در انداختم و بازش کردم سرم پایین بود نفسی عمیق کشیدم بعد این مسافرت کاری خیلی خسته شده بودم
سرمو بالا کردم
منتظر چهره پر شور یونگی بود که استقبالم میکنه ولی چیز عجیبی دیدم
رویه میز دوتا واین شراب نصفه خورده شده بود
چمدونمو داخل اوردم و درو بستم سمت میز رفتم
رو یکی از لیوانا جای رژ قرمز بود
رویه زمین لباس زیر یه دختر انداخته شده بود
چند ثانیه خشکم زد
میتونستم بفهمم چه اتفاقی افتاده
در اتاق بسته بود سمت در رفتم دستمو رویه دستگیره گزاشتم نفس عمیقی کشیدم
باخودم فکر کردم
نمیخواستم همیچین صحنه ای رو ببینم پس دستمو برداشتم و گذاشتم قطره اشکم بچکه
رفتم رویه مبل نشستم
یکی از لیوانای شرابو برداشتم و یکم برای خودم ریختم
اشکام میریختن و در کنارش کل لیوانو سر میکشیدم
روی میز عکس خودم و یونگی بود عکسو دستم گرفتم و جوری با حرص پارش کردم که نزدیک بود دندونام در اثر روی هم فشردن بشکنن
رویه مبل نشسته بودم و بدون هیچ تغیر قیافه ای به اشک هام اجازه ریختن میدادم
مثل وقتیه که از جایی میوفتی و دستت میشکنه
اولش درد نداری ولی بعدش در حد مرگ دردت میاد
یک ساعتی بود که روی مبل لم داده بودم
دیگه خسته شدم
برای بیدار کردن یونگی فریاد زدم
+بهتره بیدار شی آقای مین صبح شده
بعد یک دقیقه در باز شد یونگی با شرت و یه تی شرت کج و معوج که معلوم بود هول هولکی پوشیده بیرون اومد
-ر...رزا
+چخبر
-م..منر..رزا
+خیلی بهت خوش گذشته نه
-بزار... حرف... بزنیم
+حرف بزنیم عالیه چه حرفی شاید میخوای از جزئیات سکس خوبت برام تعریف کنی
یه قطره اشک از چشای یونگی ریخت
یه دختر باریک و قد بلند که روی خودش پتو پیچیده بود از اتاق بیرون اومد
+خوشبختم کسی که با نامزدم خوابیده
+هرزه بدبخت
^حرف دهنتو بفهم
شروع به فریاد زدن کردم
+عالیه حرف دهنمو بفهمم ؟ تویه هرزه عوضی تویه خونه من رویه تختی که هر شب تویه بقل نامزدم روش میخوابیدم باهاش بودی و داری به من میگی حرف دهنتو بفهم؟هان
-رزا آروم باش
+آروم باشم؟
بعد لیوان تویه دستمو رویه زمین پرت کردم صدای خرده شیشه ها تویه خونه پیچید
از روی مبل بلند شدم رفتم لباس دخترو از روی زمین برداشتم پرت کردم سمتش
+حالا اسمت چیه هرزه کوچولو
^به من نگو هرزه اسمم لیاس
+خوبه به قیافتم میاد
فریاد زدم
+حالا برو گم شو بیرون
سریع لباسشو پوشید و از خونه رفت بیرون
-رزا خواهش میکنم بزار حرف بزنیم
+چرا حرف بزنیم یونگی چرا هان
+چیزی بیشتر از اینو باید ببینم نه؟
رویه زمین زانو زد و شروع به هق زدن کرد
-من متاسفم رزا خواهش میکنم منو ببخش
چمدونمو از کنار در برداشتم
که یونگی پامو گرفت و سرشو روش گذاشت
-خواهش میکنم ترکم نکن
پامو از تویه دستش کشیدم بیرون بعد از خونه رفتم بیرون
خودمو به یونگی طوری نشون دادم که انگار خیلی قویم و از پس همه بر اومدم ولی اینطور نبود من واقعا شکستم
من ساده تر از چیزی بودم که به یونگی نشون دارم
خیلی ساده تر
سوار ماشینم شدم و روندم تا به دره محبوبم رسیدم
یه دره که بقلش یه رستوران بود که صبا باز می کرد
زیر دره دریا بود و لب دره یه نیم کت آهنی
همیشه با یونگی به اینجا میومدیم
[بچه ها این داستان قبلیه نیست الان توی کره هستیم]
ولی الان تنها بودم تنهای تنها
رویه نیم کت نشستم دستمو رویه صورتم گذاشتم و نعره میزدم
داد هایی پر از درد و اشک
جیغ هام انعکاس می شد و تویه دره میپیچید صدا هام آروم تر شد چون دیگه نایی برای گریه نداشتم تا اینکه گرمای یکی رو کنارم حس کردم که رویه صندلی نشسته
تقریبا ۳ صبح بودکلید رو تویه در انداختم و بازش کردم سرم پایین بود نفسی عمیق کشیدم بعد این مسافرت کاری خیلی خسته شده بودم
سرمو بالا کردم
منتظر چهره پر شور یونگی بود که استقبالم میکنه ولی چیز عجیبی دیدم
رویه میز دوتا واین شراب نصفه خورده شده بود
چمدونمو داخل اوردم و درو بستم سمت میز رفتم
رو یکی از لیوانا جای رژ قرمز بود
رویه زمین لباس زیر یه دختر انداخته شده بود
چند ثانیه خشکم زد
میتونستم بفهمم چه اتفاقی افتاده
در اتاق بسته بود سمت در رفتم دستمو رویه دستگیره گزاشتم نفس عمیقی کشیدم
باخودم فکر کردم
نمیخواستم همیچین صحنه ای رو ببینم پس دستمو برداشتم و گذاشتم قطره اشکم بچکه
رفتم رویه مبل نشستم
یکی از لیوانای شرابو برداشتم و یکم برای خودم ریختم
اشکام میریختن و در کنارش کل لیوانو سر میکشیدم
روی میز عکس خودم و یونگی بود عکسو دستم گرفتم و جوری با حرص پارش کردم که نزدیک بود دندونام در اثر روی هم فشردن بشکنن
رویه مبل نشسته بودم و بدون هیچ تغیر قیافه ای به اشک هام اجازه ریختن میدادم
مثل وقتیه که از جایی میوفتی و دستت میشکنه
اولش درد نداری ولی بعدش در حد مرگ دردت میاد
یک ساعتی بود که روی مبل لم داده بودم
دیگه خسته شدم
برای بیدار کردن یونگی فریاد زدم
+بهتره بیدار شی آقای مین صبح شده
بعد یک دقیقه در باز شد یونگی با شرت و یه تی شرت کج و معوج که معلوم بود هول هولکی پوشیده بیرون اومد
-ر...رزا
+چخبر
-م..منر..رزا
+خیلی بهت خوش گذشته نه
-بزار... حرف... بزنیم
+حرف بزنیم عالیه چه حرفی شاید میخوای از جزئیات سکس خوبت برام تعریف کنی
یه قطره اشک از چشای یونگی ریخت
یه دختر باریک و قد بلند که روی خودش پتو پیچیده بود از اتاق بیرون اومد
+خوشبختم کسی که با نامزدم خوابیده
+هرزه بدبخت
^حرف دهنتو بفهم
شروع به فریاد زدن کردم
+عالیه حرف دهنمو بفهمم ؟ تویه هرزه عوضی تویه خونه من رویه تختی که هر شب تویه بقل نامزدم روش میخوابیدم باهاش بودی و داری به من میگی حرف دهنتو بفهم؟هان
-رزا آروم باش
+آروم باشم؟
بعد لیوان تویه دستمو رویه زمین پرت کردم صدای خرده شیشه ها تویه خونه پیچید
از روی مبل بلند شدم رفتم لباس دخترو از روی زمین برداشتم پرت کردم سمتش
+حالا اسمت چیه هرزه کوچولو
^به من نگو هرزه اسمم لیاس
+خوبه به قیافتم میاد
فریاد زدم
+حالا برو گم شو بیرون
سریع لباسشو پوشید و از خونه رفت بیرون
-رزا خواهش میکنم بزار حرف بزنیم
+چرا حرف بزنیم یونگی چرا هان
+چیزی بیشتر از اینو باید ببینم نه؟
رویه زمین زانو زد و شروع به هق زدن کرد
-من متاسفم رزا خواهش میکنم منو ببخش
چمدونمو از کنار در برداشتم
که یونگی پامو گرفت و سرشو روش گذاشت
-خواهش میکنم ترکم نکن
پامو از تویه دستش کشیدم بیرون بعد از خونه رفتم بیرون
خودمو به یونگی طوری نشون دادم که انگار خیلی قویم و از پس همه بر اومدم ولی اینطور نبود من واقعا شکستم
من ساده تر از چیزی بودم که به یونگی نشون دارم
خیلی ساده تر
سوار ماشینم شدم و روندم تا به دره محبوبم رسیدم
یه دره که بقلش یه رستوران بود که صبا باز می کرد
زیر دره دریا بود و لب دره یه نیم کت آهنی
همیشه با یونگی به اینجا میومدیم
[بچه ها این داستان قبلیه نیست الان توی کره هستیم]
ولی الان تنها بودم تنهای تنها
رویه نیم کت نشستم دستمو رویه صورتم گذاشتم و نعره میزدم
داد هایی پر از درد و اشک
جیغ هام انعکاس می شد و تویه دره میپیچید صدا هام آروم تر شد چون دیگه نایی برای گریه نداشتم تا اینکه گرمای یکی رو کنارم حس کردم که رویه صندلی نشسته
۳۵.۵k
۱۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.