عشق ناخواسته Part. 5
از رستوران اومدم بیرون رفتم یه دست لباس شیک برای شب خریدم
رفتم خونه یکم خودم رو سرگرم کردم تا اینکه ساعت نزدیک های شب بود
از زبان دایون
پدرم گفت که اونا قراره امشب برای
اشنایی بیشتر بیان خونمون
یه نگاه به ساعت انداختم ساعت شیش
بودم پدرم گفت که اونا ساعت هشت
میان از اونجایی که حاضر شدنم که
طول می کشه گفتم فعلا برم حموم پس
رفتم حموم و یه دوشه بیست مینی
گرفتم و تا لباس هامو پو شیدم شیش
نیم شد بعدش نشستم و مو هام رو
حالت دادم
یه لباس سیاه شیک هم پوشیدم و یه ارایش لایت هم کردم
تا من اماده شدم ساعت هست شد
(لباس هاشون رو بعدا براتون میزارم)
از زبان هوسوک ـ
اماده شدیم و با پدرم به سمت خونه ی اقای پارک حرکت کردیم
و قتی رسیدم خدمت کارشون در رو باز کرد و اقای پارک هم برای خوش امد گویو اومدن هر چی که اطراف رو نگاه کردم هبری از دختری نبود
رفتم خونه یکم خودم رو سرگرم کردم تا اینکه ساعت نزدیک های شب بود
از زبان دایون
پدرم گفت که اونا قراره امشب برای
اشنایی بیشتر بیان خونمون
یه نگاه به ساعت انداختم ساعت شیش
بودم پدرم گفت که اونا ساعت هشت
میان از اونجایی که حاضر شدنم که
طول می کشه گفتم فعلا برم حموم پس
رفتم حموم و یه دوشه بیست مینی
گرفتم و تا لباس هامو پو شیدم شیش
نیم شد بعدش نشستم و مو هام رو
حالت دادم
یه لباس سیاه شیک هم پوشیدم و یه ارایش لایت هم کردم
تا من اماده شدم ساعت هست شد
(لباس هاشون رو بعدا براتون میزارم)
از زبان هوسوک ـ
اماده شدیم و با پدرم به سمت خونه ی اقای پارک حرکت کردیم
و قتی رسیدم خدمت کارشون در رو باز کرد و اقای پارک هم برای خوش امد گویو اومدن هر چی که اطراف رو نگاه کردم هبری از دختری نبود
۱۱.۴k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.