فیک 《 نباید اینطوری میشد 》
فیک 《 نباید اینطوری میشد 》
P*4*
(ویو فردا صبح)
با صدای زنگ گوشی شوگا هردومون از خواب بیدار شدیم اعصابم خورد شده بود جرا اینقدر گوشیش زنگ میخورههههه
شوگا رفت جواب بده منم رفتم صبحونه درست کنم وقتی برگشت گفتم
_چرا اینقدر گوشیت زنگ میخوره
+یکی از همکارامه
دیگه کمکم دارم بهش مشکوک میشم هر بار یکی زنگ میزنه میگه یکی از همکارامه یعنی چییییی
(چند هفته بعد)
" ا/ت ویو"
این چند روز شوگا باهام سرد شده بود نمیدونم چرا بهش مشکوک شده بودم صبح ها زود میرفت شبا دیر میومد چند بار سر این موضوع بحث کردیم ولی اون هیچی نگفت امشب که بیاد میخوام بهش بگم
(ویو شب)
ا/ت ویو
ساعت ۱۲ شب بود که با صدای در به خودم اومدم پاشدم رفتم دیدم شوگاعه جلوش واستادم
_چرا این چند روز اینقدر با من سرد شدی؟چرا اینقدر دیر میای خونه؟هااااااااااااااااا(داد)
+خفه شو سر من داد نزن عوضی اصلا دوست دارم دیر بیام دوست دارم هر کار دلم میخواد بکنم به تو چه ربطی دارههه(داد)
از حرفی که زد قلبم هزار تیکه شد از شوگا انتظار چنین رفتاری رو نداشتم
_پس داری میگی کارت از من مهم تره؟(بغض)
+ارهمهم تره مشکلی داری برو
بغضمو به سختی کنترل کردم سریع رفتم تو اتاق لباسامو عوض کردم و امدم برم بیرون که شوگا گفت
+کجا
_برای تو مهمه؟ تو برو پیش همونایی که از من مهم ترن (بغض)
بعد این حرفم از خونه زدم بیرون سوار ماشینم شدم و به سمت دریا حرکت کردم
وقتی رسیدم پیاده شدم و کنار دریا نشستم
فقط آرامش اونجا میتونست منو اروم کنه با خودم گفتم حتما درست میشه شاید واقعا کاراش زیاده
چند ساعتی اونجا بودم و بعد برگشتم خونه درو باز کردم که................
#سناریو
#اسمات
#تک_پارتی
#فیک
P*4*
(ویو فردا صبح)
با صدای زنگ گوشی شوگا هردومون از خواب بیدار شدیم اعصابم خورد شده بود جرا اینقدر گوشیش زنگ میخورههههه
شوگا رفت جواب بده منم رفتم صبحونه درست کنم وقتی برگشت گفتم
_چرا اینقدر گوشیت زنگ میخوره
+یکی از همکارامه
دیگه کمکم دارم بهش مشکوک میشم هر بار یکی زنگ میزنه میگه یکی از همکارامه یعنی چییییی
(چند هفته بعد)
" ا/ت ویو"
این چند روز شوگا باهام سرد شده بود نمیدونم چرا بهش مشکوک شده بودم صبح ها زود میرفت شبا دیر میومد چند بار سر این موضوع بحث کردیم ولی اون هیچی نگفت امشب که بیاد میخوام بهش بگم
(ویو شب)
ا/ت ویو
ساعت ۱۲ شب بود که با صدای در به خودم اومدم پاشدم رفتم دیدم شوگاعه جلوش واستادم
_چرا این چند روز اینقدر با من سرد شدی؟چرا اینقدر دیر میای خونه؟هااااااااااااااااا(داد)
+خفه شو سر من داد نزن عوضی اصلا دوست دارم دیر بیام دوست دارم هر کار دلم میخواد بکنم به تو چه ربطی دارههه(داد)
از حرفی که زد قلبم هزار تیکه شد از شوگا انتظار چنین رفتاری رو نداشتم
_پس داری میگی کارت از من مهم تره؟(بغض)
+ارهمهم تره مشکلی داری برو
بغضمو به سختی کنترل کردم سریع رفتم تو اتاق لباسامو عوض کردم و امدم برم بیرون که شوگا گفت
+کجا
_برای تو مهمه؟ تو برو پیش همونایی که از من مهم ترن (بغض)
بعد این حرفم از خونه زدم بیرون سوار ماشینم شدم و به سمت دریا حرکت کردم
وقتی رسیدم پیاده شدم و کنار دریا نشستم
فقط آرامش اونجا میتونست منو اروم کنه با خودم گفتم حتما درست میشه شاید واقعا کاراش زیاده
چند ساعتی اونجا بودم و بعد برگشتم خونه درو باز کردم که................
#سناریو
#اسمات
#تک_پارتی
#فیک
۱۳.۸k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.