رمان عشق و نفرت ادامه پارت ۱
دامیان : انیا بخاطر این کادو باید یک کاری برام انجام بدی
انیا : چی؟
دامیان : یک شب کامل پیشم باشی و دوست دخترم هم بشی
آنیا : هاااااا !!!!
دامیان : همین که گفتم
آنیا : باشه
بعد بدون اینکه به بقیه خبر بدن رفتن سمت خونه ی دامیان
دامیان پیاده شد و در ماشین رو برای آنیا باز کرد
دامیان : بفرمایید پرنسس خانم
آنیا سرخ شد و گفت: م...مم...منو....ممنونم
دامیان و آنیا رفتن و وارد خونه ی دامیان شدن
باهم رفتم طبقه ی بالا و شام خوردن
انیا: من باید کجا بخوابم
دامیان : تو اتاق من
آنیا: جانمممم!!!!!!!!!!!!
دامیان : همین که گفتم
بعد چون آنیا خیلی خسته بود سر میز شام خوابش میبره
دامیان انیا رو بلد میکنه تا ببرتش تو اتاق
ادامه دارد........
انیا : چی؟
دامیان : یک شب کامل پیشم باشی و دوست دخترم هم بشی
آنیا : هاااااا !!!!
دامیان : همین که گفتم
آنیا : باشه
بعد بدون اینکه به بقیه خبر بدن رفتن سمت خونه ی دامیان
دامیان پیاده شد و در ماشین رو برای آنیا باز کرد
دامیان : بفرمایید پرنسس خانم
آنیا سرخ شد و گفت: م...مم...منو....ممنونم
دامیان و آنیا رفتن و وارد خونه ی دامیان شدن
باهم رفتم طبقه ی بالا و شام خوردن
انیا: من باید کجا بخوابم
دامیان : تو اتاق من
آنیا: جانمممم!!!!!!!!!!!!
دامیان : همین که گفتم
بعد چون آنیا خیلی خسته بود سر میز شام خوابش میبره
دامیان انیا رو بلد میکنه تا ببرتش تو اتاق
ادامه دارد........
۲۵۲
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.