هاشیرای جدید
هاشیرای جدید
پارت12
از دید مویچیرو:
منو برد پیش شینوبو سان
بعد از اینکه شینوبو سان زخمم رو پانسمان کرد از اونجا برگشتیم خونه
تو راه خونه نانومی هی میگفت:گشنمههههههههه
منم میگفتم:باشه باشه حالا میرسیم خونه یه چیز درست میکنم بخوریم
گفت:رامن پیلیسسسسسسسسسسسسسسسسس
خندیدم و گفتم:باشه😁
گفت:هولااااااااااااااااااااااااااااااااااااا😋😋
اینقدر کیوته که نمیتونم محوش نشم
رسیدیم خونه
رامن درست کردم بردم سر میز غذا
یک دل که نه، صد دل سیر غذا خورد
خیلی میخورهههههه
بعدشم خابش گرفت و رفت گرفت خابید
خیلی بامزه میخابید
دلم میخواست پیشش بخابم ولی فکر نمیکنم خوشش
بیاد
در فکر مویچیرو:
نانومی وقتی صبح بیدار میشه و میبینه مویچیرو تو بغلش خابیده:اههههههههههه مردک بی حیا داری چیکا میکنی؟!
*رفتن از خانه*
پایان فکر
به نظرم بهتره که توی اتاق خودم بخابم
.
.
ً
.
صبح زود:
صبح ساعت7 بیدار شدم و صبحانه رو اماده کردم برای ساعت7:15
نانومی همیشه راس ساعت7:15 بیدار میشه
.
.
ساعت7:15 :
نانومی:هاااااااااااه(خمیازه)مویچیرو؟(با چشمای خمار)
گفتم:بیدار شدی؟ صبحت بخیر😁برو دست و روتو بشور و بیا برای صبحونه
سرخ شد و گفت:چرا هر روز قبل از اینکه من بیدار شم بیدار میشی و صبحونه درست میکنی؟
سرخ شدم:ح حالا و و وقت این سوال نیست😳
خندید و رفت دست و روشو بشوره
وقتی اومد شروع کرد به خوردن
من از قبل خورده بودم بخاطر همین رفتم تو حیاط برای تمرین
هوا سرد و برفی بود
ولی برام اهمیت نداشت
پارت13 نمیدونم کی🪐🌧
پارت12
از دید مویچیرو:
منو برد پیش شینوبو سان
بعد از اینکه شینوبو سان زخمم رو پانسمان کرد از اونجا برگشتیم خونه
تو راه خونه نانومی هی میگفت:گشنمههههههههه
منم میگفتم:باشه باشه حالا میرسیم خونه یه چیز درست میکنم بخوریم
گفت:رامن پیلیسسسسسسسسسسسسسسسسس
خندیدم و گفتم:باشه😁
گفت:هولااااااااااااااااااااااااااااااااااااا😋😋
اینقدر کیوته که نمیتونم محوش نشم
رسیدیم خونه
رامن درست کردم بردم سر میز غذا
یک دل که نه، صد دل سیر غذا خورد
خیلی میخورهههههه
بعدشم خابش گرفت و رفت گرفت خابید
خیلی بامزه میخابید
دلم میخواست پیشش بخابم ولی فکر نمیکنم خوشش
بیاد
در فکر مویچیرو:
نانومی وقتی صبح بیدار میشه و میبینه مویچیرو تو بغلش خابیده:اههههههههههه مردک بی حیا داری چیکا میکنی؟!
*رفتن از خانه*
پایان فکر
به نظرم بهتره که توی اتاق خودم بخابم
.
.
ً
.
صبح زود:
صبح ساعت7 بیدار شدم و صبحانه رو اماده کردم برای ساعت7:15
نانومی همیشه راس ساعت7:15 بیدار میشه
.
.
ساعت7:15 :
نانومی:هاااااااااااه(خمیازه)مویچیرو؟(با چشمای خمار)
گفتم:بیدار شدی؟ صبحت بخیر😁برو دست و روتو بشور و بیا برای صبحونه
سرخ شد و گفت:چرا هر روز قبل از اینکه من بیدار شم بیدار میشی و صبحونه درست میکنی؟
سرخ شدم:ح حالا و و وقت این سوال نیست😳
خندید و رفت دست و روشو بشوره
وقتی اومد شروع کرد به خوردن
من از قبل خورده بودم بخاطر همین رفتم تو حیاط برای تمرین
هوا سرد و برفی بود
ولی برام اهمیت نداشت
پارت13 نمیدونم کی🪐🌧
۱.۵k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.