سلام این داستان زندگیه منه p3
م. پ : پیش ... کیه ؟
×: اولا که به شما ربطی نداره دوما که می خوام برم. سر کار
م.پ : آها آکی خوب برو
*محل کار*
×: سلم من اومدم
( علامت مدیر سر کار % )
%: سلام خوش اومدی بفرما از این طرف تو از این به بعد تو آشپز خونه با خانم کیم کار می کنی
خانم کیم اینم از همکار جدید شما
_: سلام من کیم .... هستم از آشنای باهات خوشحال نیستم آقای کیم
×: من همین طور
( خانم کیم همون دخترست ) شخصیت اصلی و می گم
×: امروز تو هم نرفتی دبیرستان مگه نه
_: کور نیستی و داری می بینی ولی اوهوم
ویو _
همین طور داشتیم با آقای رو مخ صحبت می کردیم که یهو صدای مدیر چان همه فضا ی محوطه رو پر کرد
% : خب امروز محل کار تعطیله می تونید برید خونه استراحت کنید
_: اوففففف همین یه بارم که اومدم از دست اون خونواده ی کوفتی راحتشم محل کارم تعطیل شد هوففففف
×: موافقم
_: خوب حالا که هم نظریم بهتر نیست با هم بریم بیرون یه جایی که حداقل صدای خونوادهامون و نشنویم
×: اوکی قبوله بیا بریم هعییییی
_: ....
×: اولا که به شما ربطی نداره دوما که می خوام برم. سر کار
م.پ : آها آکی خوب برو
*محل کار*
×: سلم من اومدم
( علامت مدیر سر کار % )
%: سلام خوش اومدی بفرما از این طرف تو از این به بعد تو آشپز خونه با خانم کیم کار می کنی
خانم کیم اینم از همکار جدید شما
_: سلام من کیم .... هستم از آشنای باهات خوشحال نیستم آقای کیم
×: من همین طور
( خانم کیم همون دخترست ) شخصیت اصلی و می گم
×: امروز تو هم نرفتی دبیرستان مگه نه
_: کور نیستی و داری می بینی ولی اوهوم
ویو _
همین طور داشتیم با آقای رو مخ صحبت می کردیم که یهو صدای مدیر چان همه فضا ی محوطه رو پر کرد
% : خب امروز محل کار تعطیله می تونید برید خونه استراحت کنید
_: اوففففف همین یه بارم که اومدم از دست اون خونواده ی کوفتی راحتشم محل کارم تعطیل شد هوففففف
×: موافقم
_: خوب حالا که هم نظریم بهتر نیست با هم بریم بیرون یه جایی که حداقل صدای خونوادهامون و نشنویم
×: اوکی قبوله بیا بریم هعییییی
_: ....
۲.۳k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.